نوشته شده توسط : رسول


 

پیشرفت تحصیلی دانش آموزان یکی از شاخص های مهم در ارزشیابی آموزش و پرورش است و تمام کوششها در این نظام درواقع تلاش برا یجامعه عمل پوشاندن بدینامر تلقی می شود. به طور اعم کل جامعه و به طور اخص نظام آموزش و پرورش نسبت به سرنوشت کودکان، رشد و تکامل موفقیت آمیز آنان جایگاه آنها در جامعه علاقه مند و نگران است و انتظار دارد دانش اموزان در جوانب گوناگون، اعم از ابعاد شناختی و کسب مهارت و تواناییها و نیز در ابعاد عاطفی و شخصیتی، آنچنان که باید پیشرفت و تعالی یابند(پورشافعی، ۱۳۷۰).

 

 

 

بدون شک در دنیای پیشرفته امروزی یکی از علایم موفقیت فرد، پیشرفت تحصیلی می باشد که بدون آن توسعه و ترقی هیچ کشوری امکان پذیر نخواهد بود. ترقی هر کشوری رابطه مستقیم با پیشرفت علوم و دانش و تکنولوژی آن کشور دارد و پیشرفت علمی نیز حاصل نمی شود مگر اینکه افراد خلاق تربیت شده باشند، پیشرفت تحصیلی ضمن اینکه در توسعه و آبادانی کشور مؤثر است در سطوح عالی منجر به یافتن شغل و موقعیت مناسب و در نتیجه درآمد کافی می شود. دانش آموزان و دانشجویان که از موقعیتهای تحصیلی برخوردارند، خانواده و جامعه با دیده ی احترام به آنان می نگرند. در جامعه با روحیه و نشاط بیشتری حضور خواهند یافت و در کنار اینها از هزینه های گزافی که از افت تحصیلی برآموزش و پرورش تحمیل می شود، کاسته خواهند شد. دستیابی به بهره وری و بهبود کیفیت نظام آموزشی را می توان اثر گذار ترین عامل در توسعه کشور ها دانست. تجارب کشورهای پیشرفته ای چون ژاپن در زمینه توسعه همه جانبه نیز حکایت از سرمایه گذاری بر روی منابع آموزشی و انسانی دارد. در راستای دستیابی به این اهداف بهبود کیفیت موقعیت تحصیلی از جمله اهداف اساسی برنامه های آموزشی است. در حالی که امروزه افت تحصیلی یکی از نگرانی های خانواده ها و دست اندرکاران تعلیم و تربیت است. از جمله موضوعات مورد علاقه صاحب نظران علوم تربیتی یافتن شرایط و امکانات لازم و موثر در جهت تحصیلی موفق و پیشرفت تحصیلی است. اما عدم موفقیت در تحصیل زمینه ساز مشکلات فردی و اجتماعی و انحراف از دستیابی به اهداف سیستم آموزش است. محققین عوامل مختلفی را در پیشرفت تحصیلی دانش آموزان دخیل دانسته اند. اما با توجه به تفاوت های فرهنگی و تغییرات سریع عوامل در طول زمان نمی توان به عنوان یک قانون عمومی و کلی، علل خاصی را برای جوامع مطرح نمود. زیرا قوانین بافت فرهنگی و نسبت جامعه، نگرش مردم به تحصیلات، سطح درآمد والدین و غیره، همه از عواملی هستند که به طور اخص در یک جامعه بر شکست یا موفقیت تحصیلی تأثیر می گذارند. منابع موجود نشان می دهد که آموزش به طور کلی تحت تأثیر پنج عامل فراگیر آموزش گر، برنامه، تجهیزات و محیط آموزشی است که هر یک از عوامل مذکور دارای ویژگی هایی است که می توانند در پیشرفت تحصیلی و یادگیری تأثیرات متفاوتی داشته باشند(سیف، ۱۳۶۸، ۵۴۹).

 

آدرس سایت برای متن کامل پایان نامه ها

 

هر فرد جهت ورود به اجتماع و در نتیجه رویارویی با موقعیت های گوناگون و افراد مختلف (از نظر فرهنگی، اقتصادی) به پاره ای از ابزار مجهز شده است، این ابزارهای فردی را می توان ساختارهای روانی فرد دانست که می توانند او را در مقابله با رویدادهای زندگی یاری رسانند، این ساختارهای روانی به طور متقابل تحت تأثیر عوامل مختلفی مانند خانواده، اجتماع، گروه همسالان و غیره قرار دارد از سویی آنان را تحت تأثیر قرار می دهد. به همین دلیل محققان همواره به تأثیرات این مولفه های روانی بر جنبه های گوناگون زندگی افراد توجه بسیاری کرده اند که از این میان به تأثیر این مؤلفه ها بر عملکرد شغلی، تحصیلی و اجتماعی اشاره کرد (ویلسون، روهلز، سیمپسون ، ۲۰۰۷ ).

 

در این میان پیشرفت تحصیلی بیشتر از سایر متغیرها مورد توجه روانشناسان قرار گرفته است. زیرا به نظر می رسد آنچه می تواند یک فرد، خانواده در نهایت یک کشور را در مسیر پیشرفت، بیش از همه یاری دهد، بهره مندی از افرادی است که نه تنها دارای سلامت روانی مناسبی هستند، بلکه در امر آموزش نیز تحصیلات خود را با موفقیت پشت سر گذاشته اند، آگاهی از جنبه های روانی دانش آموزان می تواند همانند یک ابزار کمک آموزشی قدرتمند عمل کند. برای نمونه فهمیدن این نکته که دانش آموز در شرایطی خاص چگونه رفتار می کند، می تواند منجر به افزایش تأثیرگذاری ابزارهای آموزشی و همچنین روش های آموزشی معلم و سیستم آموزشی و پرورش و در نهایت پیشرفت تحصیلی دانش آموزان گردد( ادری،۲۰۰۶ ،۷۱).

 

بلومر: بلوم در نظریه یادگیری آموزشگاهی خود می کوشد تا متغیرهایی که موجب تفاوتهای افراد در پیشرفت تحصیلی می شوند را تعیین کند. وی معتقد است که اگر سه متغیری که مشخص کرده است، به دقت مورد توجه قرار گیرند، یادگیری در آموزشگاه ها به بهترین وجه صورت خواهد گرفت و آموزشگاه ها به سمت یک نظام آموزشی خالی از اشتباه قدم برخواهند داشت. این سه متغیر عبارتند از:

 

 

 

    1. میزان تسلط دانش آموز بر پیش نیازهای مربوط به یادگیری مورد نظر

 

    1. میزان انگیزشی که دانش آموز برای یادگیری دارد (یا می تواند داشته باشد).

 

  1. میزان تناسب روش آموزشی با شرایط و ویژگی های دانش آموز(بلوم، ۱۹۸۲) .

 

  

 

تعاریف پیشرفت تحصیلی

 

در مورد پیشرفت تحصیلی تعاریف گوناگونی وجود دارد که به شرح آن می پردازیم: پیشرفت تحصیلی عبارت است از موفقیت دانش آموزان در یک یا چند موضوع درسی(مثل: درک، فهم خواندن یا محاسبه عددی)، چنین پیشرفتهایی توسط آزمودنهای میزان شده تحصیلی اندازه گیری می شود. همچنین این اصطلاح بر پیشرفت فرد در کلاس، آنطور که در کار مدرسه ارزیابی می شود دلالت دارد(ماهر، ۱۳۷۶، ).

 

پیشرفت تحصیلی به جلوه ای(نمایی) از جایگاه تحصیلی دانشآموزان اشاره دارد که این جلوه ممکن است بیانگر نمره ای برای یک دوره، میانگین نمرات در دوره ای مربوط به یک موضوع یا میانگین نمرات دوره های مختلف باشد. برای پیشرفت تحصیلی می توان ملاک های گوناگون را در نظر گرفت که مشهورترین آنها میانگین نمرات کلای می باشد.(پالسون، ۱۹۹۴، ).

 

از پیشرفت تحصیلی به عناون یکی از شاخص های پیشرفت در نظام آموزش و پرورش مفهوم «انجام تکالیف و موفقیت دانش اموزان در گذراندن دروس یک پایه تحصیلی مشخص» یا «موفقیت دانش آموزان در امر یادگیری مطالب درسی» استفاده می شود. وجه مخاف ان اُفت تحصیلی است که یکی از معضلات نظام آموزشی می باشد که بهشیوه های گوناگون همچون عدم موفقیت دانش آموزان در دست یابی به هدف های مقاطع تحصیلی مربوطه، مردودی و تکرار پایه های تحصیلی، ترک تحصیل زودرس، بیکاری و بلاتکلیفی خود را نشان می دهد(پورشافعی، ۱۳۷۰) باقری(۱۳۷۶) نیل به اهداف آموزشی را با اصطلاح پیشرفت تحصیلی بیان می کند.



:: بازدید از این مطلب : 32
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : جمعه 26 شهريور 1400 | نظرات ()
نوشته شده توسط : رسول

الگوهای هوش هیجانی

 

با نگاه به تعاریف متعدد هوش هیجانی، می‏توان دو راهبرد نظری کلی را در زمینه الگوهای هوش هیجانی مشخص کرد:

 

دیدگاه اولیه (دیدگاه توانمندی) که هوش هیجانی را به عنوان نوعی از هوش تعریف می‏کند که در برگیرنده عاطفه و هیجان است.

 

دیدگاه دوم (دیدگاه مختلط) که هوش هیجانی را به توانایی‏های غیرشناختی تعریف می‏کند و به مراتب، گسترده‏تر از دیدگاه اول است. این دیدگاه هوش هیجانی را با دیگر توانمندی‏ها و ویژگی‏های شخصیتی مانند انگیزش ترکیب می‏کند.

 

مایر و سالوی و کاروسو، الگوی توانمندی را از الگوی مختلط هوش هیجانی متمایز کردند. الگوی مختلط شامل طیف وسیعی از متغیّرهای شخصیتی است که مخالف الگوی توانمندی مایر و سالوی بوده که کاملاً شناختی است. یک وجه کاملاً متفاوت این دو الگو، تفاوت میان مفهوم : «صفت»۱ و «پردازش اطلاعات»یا عملکرد EI ،هوش هیجانی است. این وجه تفاوت در دیدگاه‏های گوناگون سنجش و تعاریف عملیاتی از سوی نظریه‏پردازان الگوی مختلط و توانمندی، نمایان است. مفهوم «صفت» هوش هیجانی با شاخص‏های بین موقعیتی رفتار همچون همدلی، جرئت و خوش‏بینی ارتباط دارد، در حالی که مفهوم «پردازش اطلاعات» مربوط به توانایی‏هایی همچون تشخیص، ابراز و برچسب زدن هیجان است. مفهوم «صفت»[۱] ریشه در چارچوب شخصیتی دارد که از طریق پرسش‏نامه‏های خودسنجی، که رفتار خاصی را می‏سنجند، اندازه‏گیری می‏شود. این دیدگاه در بررسی هوش هیجانی، تحت‏الشعاع متغیّرهای شخصیتی (همانند همدلی و تکانشی بودن) و ساختارهایی که همبستگی بالقوّه با آنها دارند(مانند انگیزش،خودآگاهی وامیدواری) قرار می‏گیرد، بعکسِ دیدگاه «پردازش اطلاعات» که بیشتر بر بخش‏های سازنده هوش هیجانی و رابطه آن با هوش سنّتی متمرکز می‏شود. (ابراهیمى،۱۳۸۵)

 

 

 

بعلاوه جوزف و نیومن[۲] (۲۰۱۰ ) ، همبستگی بین صفت EI و توانایی (عملکرد) EI را اندازه گیری کردند که نشان می دهد این دو سازه از هم مجزاست .

 

مطالعات اخیر بیانگر این است که صفت  EI و توانایی (عملکرد) EI را می توان در اواسط واواخر دوران کودکی بخوبی اندازه گیری کرد . (کولتر و بارلو[۳] ، ۲۰۱۱ )

 

چنان‏که دیدگاه توانمندی در الگوی سالوی ـ مایر متجلّی است، دیدگاه مختلط در الگوی گلمن و الگوی بار ـ اون، به خوبی تبیین شده است. (سیاروچی وهمکاران ، ۲۰۰۱)

 

در ادامه، به تفصیل این سه الگو، که مهم‏ترین الگوهای هوش هیجانی شمرده می‏شوند ذکر می‏شوند:

 

 

 

۲-۳-۷-۱-  الگوی سالوی ـ مایر

 

الگوی اولیه آنها از هوش هیجانی شامل سه حیطه یا گستره از توانایی‏ها می‏شد:

 

۲-۳-۷-۱-۱- ارزیابی و ابراز هیجان:

 

ارزیابی و بیان هیجان در خود در دو بعد کلامی و غیرکلامی، و ارزیابی هیجان در دیگران در ابعاد فرعی ادراک غیرکلامی و همدلی؛

 

۲-۳-۷-۱-۲- تنظیم هیجان در خود و دیگران:

 

«تنظیم هیجان در خود» به این معناست که فرد تجربه فراخُلقی کنترل، ارزیابی و عمل به خُلق خویش را دارد، و «تنظیم هیجان در دیگران» به این معناست که فرد قادر به تعامل مؤثر با سایران (برای مثال، آرام کردن هیجاناتی که در دیگران درمانده‏کننده‏اند) هست.

 

دانلود مقاله و پایان نامه

 

۲-۳-۷-۱-۳- استفاده از هیجان:

 

استفاده از اطلاعات هیجانی در تفکر، عمل و مسئله‏گشایی. (ابراهیمى،۱۳۸۵)

 

مایر، سالوی و کاروسو الگوی اصلاح شده‏ای از هوش هیجانی را تدوین کردند که هوش هیجانی را به صورت عملیاتی در دو نظام شناختی و هیجانی بررسی می‏کند. این الگو در یک الگوی کاملاً یکپارچه عمل می‏کند. الگوی مورد نظر از چهار شاخه یا مؤلّفه تشکیل می‏شود که هر یک طبقه‏ای از توانمندی‏ها را، که بر اساس پیچیدگی و به صورت سلسله مراتب، منظّم شده‏اند نشان می‏دهد.      (لوئیز و همکاران ، ۲۰۰۰)

 

این چهار شاخه عبارتند از:

 

الف) ادراک هیجانی[۴]:  دربرگیرنده شناسایی و درون‏دهی اطلاعات از نظام هیجانی است.

 

ب) استفاده از هیجان برای تسهیل تفکر[۵]:  به طور کلی، تسهیل هیجانی تفکر دربرگیرنده استفاده

 

هیجان برای بهبود فرایندهای شناختی است، و حال آنکه شاخه فهم هیجانی دربرگیرنده پردازش

 

شناختی هیجان است.

 

ج) فهم هیجانی[۶]:  در برگیرنده پردازش آتی و جلوتراطلاعات هیجانی با نگاهی به حل مسئله است.

 

د) مدیریت هیجان در رابطه با خود و دیگران[۷] :

 

به دلیل آنکه هیجانات مسری هستند، اولین وظیفه افراد در اختیار گرفتن هیجانات خویش است. پرواضح است که اگر افراد نتوانند به نحوی مؤثر هیجانات خود را مهار کنند، از نظم‏دهی هیجانات دیگران نیز ناتوان خواهند بود.

 

 

این نظریه‏پردازان می‏گویند بین شاخه دوم و سه شاخه دیگر تفاوتی اساسی وجود دارد ، شاخه‏های اول، سوم و چهارم همگی با تعقّل درباره هیجانات سروکار دارند، در حالی که شاخه دوم به تنهایی با بهره گرفتن از هیجانات، برای ارتقای تعقّل نقش دارد. (لینلی[۸] ، ۲۰۰۴)

 

 

 

۲-۳-۷-۲- الگوی گلمن

 

گلمن اجزای هوش هیجانی را در خودآگاهی، خود نظم‏دهی، انگیزه، همدلی، و مهارت اجتماعی در شغل می‏بیند. (سیاروچی وهمکاران ، ۲۰۰۱)

 

در الگوی پنج عاملی گلمن، خودآگاهی هیجانی نقش محوری دارد.

 

۲-۳-۷-۲-۱- خودآگاهی (شناخت عواطف شخصی):

 

عبارت است از: توانایی تشخیص و درک هیجانات و انگیزش‏های خود و اثرات آن بر دیگران. خودآگاهی و تشخیص هراحساسی همان‏گونه که بروز می‏نماید، و توانایی نظارت بر احساسات در هر لحظه برای به دست آوردن بینش و ادراک، محور هوش هیجانی است. ناتوانی در تشخیص احساسات راستین، ما را به سردرگمی دچار می‏کند.

 

تعریفی که گلمن برای «خودآگاهی» در نظر گرفته، چنین است:

 

درک عمیق و روشن از احساسات، هیجانات، نقاط ضعف و قوّت، نیازها و سائق‏های خود.

 

افرادی که درباره احساسات خود اطمینان و قطعیت دارند ، مهارت بیشـتری در هدایت و کنترل وقایع

 

زندگی از خود نشان می‏دهند و در کارهای خود، دقیق هستند. این افراد درباره احساسات شخصی خود، در زمینه اتخاذ تصمیم‏های شخصی، از انتخاب همسر گرفته تا شغلی که برمی‏گزینند، احساس اطمینان بیشتری دارند. امیدواری آنها غیر واقع‏بینانه نیست و مسئولیتی را قبول می‏کنند که در حدّ توانشان باشد. همچنین این افراد با خود و دیگران صادق هستند و خیلی خوب می‏دانند که هر نوع احساسی تا چه حد بر آنها و اطرافیان تأثیر می‏گذارد.  (پارسا،۱۳۸۳)

 

شاید گویاترین (و نامرئی‏ترین) نشانه خودآگاهی، گرایش به خوداندیشی و تفکر باشد. افراد خودآگاه عمدتاً زمانی را برای تنهایی و فکر کردن در خلوت، اختصاص می‏دهند. این روش به آنان اجازه می‏دهد تا به جای واکنش احساساتی، نسبت به مسائل فکر کنند. برای برخی، این خوداندیشی می‏تواند شامل دعا یا «مدیتیشن»[۹] باشد و برای برخی دیگر، جست‏وجوی فلسفی به دنبال درک خود. (ابراهیمی،۱۳۸۵)

 

در حقیقت، روش متفکرانه خوداندیشی همان چیزی است که در اخلاق، «مراقبه» نامیده می‏شود و سالکان معنوی و اخلاقی در زندگی معنوی خود، آن را پرورش می‏دهند و وارد تمام عرصه‏های زندگی خود می‏کنند:

 

مراقبه این است که انسان کاملاً رقیب باشد. «رقیب» یعنی: کسی که رقبه (گردن) می‏کشد تا اوضاع را زیر نظر داشته باشد. انسان باید رقیب و مراقبِ خود باشد و بر اعمال خود، اِشراف داشته باشد که چه می‏کند؛ به این معنا که اگر تصمیم گرفت کار خوبی انجام بدهد، زود این تصمیم را اجرا کند و اگر تصمیم گرفت کار بدی انجام دهد، فورا از آن برگردد و البته هر تصمیمی را هم گرفت و کاری را انجام داد، ثبت کند تا در محاسبه سودمند باشد. (جوادی آملی،۱۳۷۹)

 

۲-۳-۷-۲۲- خودنظم دهی (به کارگیری درست هیجان‏ها):

 

توانایی کنترل یا تغییر جهت دادن حالات مخرّب، میل به تعویق انداختن اعلام نظر و تفکر پیش از عمل. (گلمن ، ۱۹۹۶)

 

کنترل هیجانات به شیوه‏ای مناسب، مهارتی است که به دنبال خودآگاهی ایجاد می‏شود. افراد کارآمد در این حیطه، بهتر می‏توانند از هیجان‏های منفی همچون ناامیدی، اضطراب و تحریک‏پذیری رهایی یابند و در فراز و نشیب‏های زندگی، کمتر با مشکل مواجه می‏شوند و یا در صورت بروز مشکل، به سرعت می‏توانند از موقعیت مشکل‏زا و ناراحت‏کننده به شرایط مطلوب بازگردند. بعکس، افرادی که در این حیطه توانایی کمتری دارند، همواره درگیر احساسات درمانده‏کننده هستند. این توانایی کمک شایانی است برای از بین بردن تهدیدهای محیطی و یا کم کردن ضعف‏های درونی. (پارسا،۱۳۸۳)

 

متناسب با اینکه ما هیجانات را مدیریت کنیم یا هیجان‏ها بر ما مدیریت داشته باشند، نتایج و رخدادهای گوناگونی اتفاق خواهند افتاد. مدیریت هیجان‏های مثبت هم به اندازه هیجان‏های منفی مهم است. تعداد زیادی از افراد IQ بالایی دارند، اما کارهایی نه چندان عاقلانه انجام می‏دهند؛ چون مدیریت هیجان ندارند. در واقع، در موارد گوناگون، هیجان بر آنها مدیریت می‏کند. هوشمندی از لحاظ هوش هیجانی، با مدیریت هیجانی همراه است. ما در فرهنگ اصیل و بومی خود، موارد زیادی داریم که معنای این مسئله را نشان می‏دهد.

 

در تحقیقات صورت گرفته، در مدیریت هیجان‏ها از فنون گوناگونی استفاده می‏شود که یکی از آنها استفاده از «چراغ راهنما» است؛ یعنی در زمانی که گردبادی از هیجان‏ها به ما هجوم می‏آورد، با توجه به مفهوم «چراغ راهنما»، باید پیش از اینکه کاری انجام دهیم، تأمّل کنیم. این‏گونه فنون‏ها کمک می‏کنند فرد بهتر زمام امور خود را در موارد هیجانی به کار گیرد؛ همان‏گونه که حضرت علی علیه‏السلام می‏فرمایند: «مالک خود باش»؛ یعنی هیجاناتْ ما را کنترل نکند، بلکه ما مالک هیجانات خود باشیم. ( فاطمى،۱۳۸۵)

 

۲-۳-۷-۲-۳- انگیزه (برانگیختن خود):

 

علاقه زیاد به کار کردن و دنبال کردن اهداف با انرژی و پشت‏کار است. افراد دارای این مهارت در هر کاری که به عهده می‏گیرند، بسیار مولّد و اثربخش خواهند بود. این مؤلّفه مربوط به تمرکز هیجان‏ها برای دست‏یابی به اهداف با قدرت، اطمینان، توجه و خلّاقیت است. افراد خودانگیخته، ارضا و سرکوب خواسته‏ها را به تأخیر می‏اندازند، غالبا به تکمیل یک عمل می‏پردازند. آنها همواره در تکاپو و حرکتند و دوست دارند همیشه مؤثر و مولّد باشند. از نظر گلمن، «خودانگیزی» سائق پیشرفت و کوششی است برای رسیدن به حدّ مطلوبی از کمال. افرادی که این خصیصه را زیاد دارند، همیشه در کارهایشان، نتیجه محورند و انگیزه زیادی در آنها برای رسیدن به اهداف و استانداردها وجود دارد. به طور کلی «خودانگیختگی» یک صفت ضروری برای افراد است؛ زیرا از این طریق، می‏توان به پیشرفت مورد انتظار رسید. (ابراهیمی،۱۳۸۵)

 

امام رضا علیه‏السلام می‏فرمایند: «بزرگی مرد به بزرگی اندیشه اوست» و امام موسی کاظم علیه‏السلام می‏فرمایند: «خداوند کارهای بزرگ را دوست دارد» تحقیقات درباره انگیزه‏های موفق نشان داده: یکی از مشخصه‏های انسان‏های موفق در هر شغل، تصویرسازی‏های مثبت آنهاست. ( فاطمى،۱۳۸۵)

 

۲-۳-۷-۲-۴- همدلی (شناخت عواطف دیگران):

 

توانایی ادراک ظاهر هیجانی و تبحّر در رفتار با دیگران، مطابق واکنش‏های هیجانی آنهاست.

 

همدلی بر پایه خودآگاهی بنا می‏شود؛ هر قدر نسبت به احساسات خودمان گشاده‏تر باشیم، در دریافتن احساسات دیگران ماهرتر خواهیم بود. کسانی که از همدلی بالایی برخوردار باشند به علایم اجتماعی ظریفی که نشان‏دهنده نیازها یا خواسته‏های دیگران است، توجه بیشتری نشان می‏دهند.

 

همدلی اساس مهارت اجتماعی است. افراد همدل با سرنخ‏های ظریف اجتماعی و تعامل‏هایی که بیانگر نیازها و خواسته‏های دیگران باشند، مأنوس و آشنایند. این مهارتْ ،افراد را در حیطه‏هایی که مستلزم مراقبت و توجه به دیگران است ـ مثل آموزش، مدیریت و فروش ـ توانمند می‏سازد.

 

این مؤلّفه با احساس مسئولیت در قبال دیگران، نسبتِ بیشتری دارد و به عقیده گلمن، عبارت است از: درک احساسات و جنبه‏های گوناگون دیگران، و به کارگیری یک عمل مناسب و واکنش مورد علاقه برای افرادی که پیرامون ما قرار گرفته‏اند. «همدلی» به این معنا نیست که تمام احساسات طرف مقابل را تأیید و تحسین کنیم، «همدلی» بیشتر به معنای تأمّل و ملاحظه احساسات دیگران است. (ابراهیمی،۱۳۸۵)

 

برای آگاهی نسبت به هیجانات دیگران، توجه به چند نکته لازم است:

 

 

  1. توجه دقیق به رفتارهای غیرکلامی: اساسا توانایی فرد در همدلی، مستقیما به توانایی او در مشاهده و پاسخ به رفتارهای غیرکلامی برمی‏گردد. حالات چهره و بدن، لحن صدا و امثال اینها، خیلی وقت‏ها نشان‏دهنده عواطف و احساسات هستند. به گفته گلمن، ۹۰ درصد یا بیشتر پیام‏های هیجانی غیرکلامی‏اند. افرادی که بتوانند این حالات را شناسایی کنند و به آنها پاسخ دهند، افرادی هستند که می‏توانند با طرف مقابل خود همدلی و همنوایی داشته و بالطبع، با همدلی و پاسخ مناسب دادن به احساسات اطرافیان، می‏توان مورد توجه افراد قرار گرفت و در دید آنها، محبوب و مورد قبول جلوه نمود. در آزمونی که در آمریکا بر روی ۱۰۱۱ کودک دبستانی به عمل آمد، کسانی که در زمینه دریافتن احساسات غیرکلامی دیگران، استعداد از خود نشان داده بودند، در میان محبوب‏ترین شاگردان مدرسه جای داشتند و از نظر ثبات عاطفی، از دیگران باثبات‏تر بودند. (گلمن ، ۱۹۹۶)

 

بنابراین، برای جذب قلوب دیگران و محبوبیت نزد آنها، ابتدا باید آنها را درک کرد، موقعیت و مشکلات و احساسات آنها را فهمید و نسبت به آنها واکنش مثبت نشان داد، خواه واکنش کلامی باشد، خواه غیرکلامی. و چه بسا در برخی مواقع، واکنش غیرکلامی ثمربخش‏تر باشد.

 

 

  1. افزایش و تقویت مهارت‏های گوش کردن: اگر تجلّیات کلامی همراه با حالت‏های مکمّل از لحاظ لحن و تن صدا باشد و از لحاظ دیداری و تصویری شکل مناسب آن ارائه شود، پیام به بهترین وجه منتقل می‏شود، و اگر اختلاف بین عامل کلامی و غیرکلامی باشد عامل غیرکلامی برتری خواهد جست. ( فاطمى،۱۳۸۵)

 

ارزیابی و قضاوت کردن (در صورتی که تمامیت حرف شخص مقابل ممکن است مفهوم متفاوتی داشته باشد)، گوش کردن‏های قالبی (بر اساس قالب‏ها چیزهایی در ذهن فعّال شود) و گوش کردن‏های ضبط صوتی، که در آن موهبت حضور وجود ندارد، از دلایل گوش نکردن به سخنان دیگران است.اگر بخواهیم درک کنیم که شخص چه می‏گوید، باید از منظر او به موضوع نگاه کنیم.نکته مهم دیگر این است که چگونه در ارتباط با دیگران، نسبت به هیجانات آنها نظر خود را بیان کنیم؛ مانند عملکرد امام حسن و امام حسین علیهماالسلام در برخورد با پیرمردی که به درستی وضو نمی‏گرفت. امام حسن و امام حسین علیهماالسلام در کودکی، پیرمردی را که غلط وضو می‏گرفت، دیدند. به خاطر اینکه تذکر این مطلب موجب رنجش خاطر پیرمرد نشود، نزد وی رفتند و از او خواستند که پیرمرد درباره صحّت وضوی آن بزرگواران قضاوت کند. هر دو نفر وضوی صحیح و کاملی جلوی چشم پیرمرد گرفتند. پیرمرد تازه متوجه شد که وضوی صحیح چگونه است و به فراست، مقصود اصلی دو طفل را دریافت و سخت تحت تأثیر محبت بی‏شائبه و هوش و فطانت آنها قرار گرفت. (مطهری،۱۳۷۹)

 

 

 

 

 

 

 

۲-۳-۷-۲-۵-  مهارت اجتماعی (هنر حفظ ارتباط‏ها):

 

تبحّر در اداره نمودن و مدیریت رفتار خود و دیگران است تا به توانایی رهبری در گروه و ترغیب دیگران نیز دست یابیم. بخش عمده‏ای از هنر برقراری ارتباط، مهارت کنترل عواطف در دیگران است. مهارت در این حیطه، با توانایی مشترک در (۱) کنترل هیجان خود و (۲) تعامل سازگارانه با دیگران همراه است.

 

به نظر گلمن، افرادی که می‏خواهند در ایجاد رابطه با دیگران مؤثر واقع شوند، باید توانایی تشخیص، تفکیک و کنترل احساسات خود را داشته باشند، سپس از طریق همدلی، رابطه‏ای مناسب برقرار کنند. این مهارت فقط شامل دوست‏یابی نمی‏شود، گرچه افرادی که این مهارت را دارند به سرعت، یک جوّ دوستانه با افراد ایجاد می‏کنند؛ ولی این مهارت بیشتر به دوست‏یابی هدفمند مربوط می‏شود. این افراد به راحتی می‏توانند مسیر فکری رفتار دیگران را در سمتی که می‏خواهند، هدایت کنند. (ابراهیمی،۱۳۸۵)

 

 

 

۲-۳-۷-۳-  الگوی بار ـ اون

 

هوش هیجانی به وسیله بار ـ اون به این صورت تعریف شده است:

 

یک دسته از مهارت‏ها، استعدادها و توانایی‏های غیرشناختی که توانایی موفقیت فرد را در مقابله با فشارها و اقتضاهای محیطی افزایش می‏دهد.

 

بنابراین، هوش هیجانی یکی از عوامل مهم در تعیین موفقیت فرد در زندگی است و مستقیما سلامت روانی او را تحت تأثیر قرار می‏دهد. هوش هیجانی با سایر تعیین‏کننده‏های مهم (توانایی موفقیت فرد در مقابله با اقتضاهای محیط) از قبیل آمادگی‏های زیست‏پزشکی، استعداد هوش شناختی و واقعیت‏ها و محدودیت‏های محیطی در تعامل است. (ماین و بوناتو، ۲۰۰۱ )

 

۱- Trait

 

۲-Neuman

 

۳-Quallter & Barlow

 

۱- Emotional Perception

 

۲- Thought Emotional Facilitating

 

۳- Emotional Understanding

 

۴- Managing Emotion

 

۱- P. Alex Linley

 

۱- Meditation



:: بازدید از این مطلب : 52
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : جمعه 26 شهريور 1400 | نظرات ()
نوشته شده توسط : رسول

 

 

خانواده و پیشرفت تحصیلی

 

خانواده به ویژه در سنین حدود ۲ تا ۱۰ سالگی مهارتهایی به کودک می اموزند که در رابطه با کار آموزشگاه نقش اساسی دارند. این مهارت ها عبارتند از زبان، توانایی یادگیری از بزرگسالان، جنبه هایی از نیاز به پیشرفت، عادت به کار کردن و توجه به وظایف. اگر چه خانواده ها در آموزش این مهارت ها به کودکان با هم تفاوت دارند، اما نتایج کار بعضی از خانواده ها در ایجاد مهارت ها و توانمندی های دیگر قابل توجه و بررسی است. نتایج بسیاری از تحقیقات نشان می دهد که بخش بزرگی از تغییرات پیشرفت درسی بهویژه تغییرات توانایی های کلاسی کودکان ناشی از تفاوت های محیط خانواده است(ملک مکان، ۱۳۷۸). اگر چه مختصات خانواده از ابعاد گوناگونی چون ساختار ارزشهای حاکم، نحوه انتظارات و توقعات والدین، روش های تربیتی، پایگاه اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی، حجم و تعداد فرزندان، شخصیت و منش والدین، روش های تربیتی، پایگاه اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی می تواند بر پیشرفت تحصیلی فرزندان تأثیر مثبت داشته باشد اما مطالعات طولی بلومر(۱۹۶۴) حکایت از این دارد که آنچه والدین در تعامل خود با ک.دکان در خانواده انجام می دهند عامل اصلی تعیین کننده ویژگی های شخصیتی هستند، نه سطح درامد یا میزان تحصیلات یا سایر خصوصیات مربوطه به پایگاه اجتماعی آنان. خلاصه محیط خانواده در ایجاد پاره ای از ویژگی های کودک که برای یادگیری های بعدی وی در اموزشگاه نقش تعیین کننده دارند، هم از جنبه مثبت و هم از جنبه منفی تأثیر بسیار زیادی دارند(سیف و همکاران، ۱۳۶۰، ) در یک تحقیق ۸۵% از موفق ترین دانش آموزان، اولیای خودشان را الهام بخش در کارهای مدرسه دانسته اند، بنابراین در اکثر موارد همکاری تشریک مساعی والدین است که داشن اموزان موفق به وجود می اورد. اگر چه ممکن است دیگر اعضای خانواده بر پیشرفت داشن اموزان تأثیر بگذارند اما به نظر می رسد که طرز تفکر و گرایش مثبت والدین به مدرسه مهمترین عاملی است که در موقعیت یا شکست تحصیلی دانش اموز اثر می گذارد(کدیور، ۱۳۸۱).

 

 

 

 

ارزشها و انتظارات والدین و پیشرفت تحصیلی

 

تلاشهای کودک برا یموفق شدن تحت تأثیر ارزشهای دستیابی، انتظار توفیقق، استنباطی که از توفیق خود دارند و علت یابی های انان است. والیدن از طریق بالا بردن انتظارات معقول خود، می توانند عملکرد تحصیلی کودکان خود را به سطح برتر شوق دهند.در مطالعه ای که در این زمینه در دانشگاه میشیگان درباره موفقیت در ریاضیات انجام پذیرفت، معلوم شد ارزشی که والدین برای قلمروهای مختلف قائلند، ارزشهای فرزندان را تحت تأثیر قرار می دهند. در ضمن ادراک والیدن از توانایی های فرزندان در احساس کارآیی و انتظارات آنها تأثیر مستقیم دارد. انتظار کودکان از موفقیتف به انتظار والدین شان بیشتر بستگی دارد تا عملکرد خودشان، ظاهراً استنباطی که والیدن از تواناییهای فرزندنشان دارند، مستقیماً در اعتماد به نفس کودکان و میزان موفقیت آنها تأثیر می گذارد(یاسائی، ۱۳۸۲).

 

همچنین والدین در شکل گیری نگرش کودکان تأثیرگذار باشند. مهمترین نقش نها در زمینه پیشرفت تحصیلی فرزندان ایجادد محیطی روانی – عاطفی آرام و مساعد، فراهم نمودن کتاب های غیردرسی و وسایل آموزشی است(بیابانگرد، ۱۳۷۷).

 

 

 

شرایط اجتماعی و اقتصادی و  پیشرفت تحصیلی

 

به طور کلی محدودیت های محیطی و کمبود محرک های رشد ذهنی و اجتماعی از عوامل مهم در اُفت تحصیلی کودکان و نوجوانان است. درصد قابل توجهی از دانش اموزان که به طور جدی دچار اُفت تحصیلی شده اند بعضاً ناگزیر در مدارس استثنایی مشغول تحصیل می شوند و از عقب ماندگی ذهنی به شمار می روند(بیانگر، ۱۳۸۶).

 

اصطلاح پایگاه اجتماعی – اقتصادی به مقوله بندی افراد بر حسب ویژگیهای اقتصادی تحصیلی و حرفه ای آنها اشاره داد. پایگاه اجتماعی – اقتصادی برخی نابرابریها را با خود دارد. در این رابطه افراد متعلق به یایگاه اجتماعی – اقتصادی پایین از تعلیم و تربیت ضعیف تر و قدرت تأثیرگذاری کمتری بر نهادهای اجتماعی نظیر مدرسه و منابع اقتصادی کمتر برخوردارند(بیابان گرد، ۱۳۸۴).

 

 

 

سطح تحصیلات والدین و پیشرفت تحصیلی

 

سطح تحصیلات والدین نیز بر پیشرفت تحصیلی دانش آموزان تأثیرگذار است. والدینی که دارای تحصیلات عالی هستند انتظار موفقیت انها از فرزندانشان بیشتر است. آنها بر پیشرفت تحصیلی تأکید بیشتری دارند و در کمکهای درسی و مشارکت در امور تحصیلی فرزندان تواناتر هستند. یافته های شراین(۱۹۹۱) قره خانی(۱۳۵۳) و . . . نشان دادند که بین سطح تحصیلات والدین و پیشرفت تحصیلی فرزندان رابطه مثبت وجود دارد(قاجاریه، ۱۳۷۳).

 

 

 

 

مدرسه و پیشرفت تحصیلی

 

در حالی که ممکن است آموزش به وسیله نهادهای مختلف اجتماعی، چون خانواده، وسایل ارتباط جمعی و همچنین از طریق تجربیات متنوع زندگی در اجتماع انجام گیرد، اموزش منظم عموماً به وسیله مدارس و دانشگاهها به یادگیرندگان داده می شود. وظیفه اساسی اموزشگاه های سراسر دنیا تعلیم و تربیت جوانان است. با آنکه مقاصد و محتوای این تعلیم و تربت در میان ملت ها و نیز در درون یک ملت متفاوت است، فرآیندهای آموزش همه مدارس بسیار شبیه به هم است(بلومر، ۱۹۷۶).

 

معلمان با رفتارهای خود به شکل گیری ادراک کفایت در دانش آموزان یاری می رسانند. اولین هدف معلمان باید برقرار کردن رابطه مطلوب، دوستانه و حمایت کننده با دانش اموزان باشد. چنین هدفی فقط با تعامل میان معلم و دانش اموز حاصل می آید(اسپالدینگ، ترجمه بیابان گرد و نانینیان، ۱۳۸۴)

 

آموزش بدون ایجاد رابطه معنایی نخواهد داشت و معلمان در همان آغاز کار خود پی می برند که نحوه برقراری ارتباط با دانش آموزان بسیار بااهمیت است. روابط مبتنی بر محبت، احترام و اعتماد متقابل میان معلم و دانش اموز هم موجب می شود تا دانش اموز به معلم وابسته نشود و هم انگیزه تحصیلی وی را افزایش دهد(بیابانگرد، ۱۳۸۶).

 

 

 

انتظارات معلم و پیشرفت تحصیلی

 

در بُعد انتظارت، معلم نیز تأثیر انکار ناپذیری بر دستاوردهای دانش اموزان دارد. انتظارات واقع گرایانه معلم به پیشرفت تحصیلی دانش آموزان کمک مؤثری می کند. معلمان باید از دانش آموزان انتظاری داشته باشند که بیش از پیش عملکرد خود را بهبود بخشند،  اما زیاده روی در این امر به فشارهای روانی و اضطراب در دانش آموزان و اُفت تحصیلی او منجر می شود.(شانک، ۱۹۸۹) بر این باور است که انتظارات و باورهای معلم از دو جنبه بر عملکرد و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان تأثیر می گذارد: انتظارات معلم از دانش آموزان باعث ادراک این مسأله از سوی دانش آموزان می شود که سطح تلاش و توانایی او با توقع معلم تناسب دارد یا خیر؟ احساس، از وجود یا عدم وجود تناسب بین تلاش و توقع معلم را ادراک می کند.(رئیس سعیدی، ۱۳۸۶)

 

 

 

نمره و ارزشیابی و پیشرفت تحصیلی

 

آخرین اقدام آموزشی معلم تعیین نمره برای دانش آموز است. روش های مختلف نمره گذاری می توانند تأثیرات مختلفی بر پیشرفت و عملکرد یادگیرندگان داشته باشند. روش نمره گذاری معلم گاهی تأثیرات مثبت بر یادگیرندگان می گذارد و گاهی نیز این تدثیر منفی است. برای دانش آموزانی که معمولاً نمرات بالایی می گیرند، نقش تقویت کننده مثبت را ایفا م یکنند. علاوه بر پیامد مثبت، نمرات بالا می توانند پیامدهای منفی نیز داشته باشند(سیف، ۱۳۸۶).

 

 

 

 

 

الف: مبانی نظری پژوهش



:: بازدید از این مطلب : 49
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : جمعه 26 شهريور 1400 | نظرات ()
نوشته شده توسط : رسول

  • مفهوم هدف

 

از تأمل در معانی لغوی واژه‌هایی نظیر هدف، قصد و غایت برمی‌آید که جملگی دربردارنده‌ی مفهوم “نهایت و سرانجام کار”هستند. با این تفاوت که گاهی نهایت، امری است عینی و خارجی مانند هدف در تیراندازی یا مقصد در سفر که به آن “هدف”یا “غایت”گویند و گاه، امری است ذهنی یا وجدانی مانند احساس لذت از بوییدن گل که به آن قصد، غرض، انگیزه و شوق گفته می‌شود.

 

برخی محققان برای واژه‌ی “هدف” چهار معنا ذکر کرده‌اند: رفتار وظیفه‌ای، رفتار خود ساماندهی، رفتار متوجه به هدف و رفتار هدف‌دار در مفهوم فلسفی، غایت نیز معمولاً به دو معنا به کار می‌رود: در معنای اول نتیجه و نهایتی است که فاعل آگاه، فعل را برای دستیابی به آن انجام می‌دهد و تصور آن نقطه نهایتی که فرد را به‌سوی هدف سوق می‌دهد. از دیدگاه فلسفی، غایت به این معنا دارای سه ویژگی است: تصور قبلی در ذهن؛ تصدیق سودمندی آن؛ همراه بودن با نوعی گرایش و شوق. در معنای دیگر غایت به معنای نتیجه و سرانجامی است که پس از تحقق حرکت، حاصل می‌شود. (پژوهشکده حوزه و دانشگاه،۴:۱۳۸۱)

 

 

هدفمندی جهان از دیدگاه قرآن و عقل

 

وجود غایت و هدف در جهان هستی، موردقبول همه‌ی متکلمان و فلاسفه‌ی الهی است؛ آنان این اصل را که هستی دارای هدف و غایتی مشخص است، پذیرفته‌اند و نظم حاکم بر طبیعت را دلیل بر وجود ناظمی قادر و آگاه می‌دانند. هدف‌داری هستی بدین معناست که هستی، دارای وظیفه‌ای مشخص و مسیری از پیش تعیین‌شده است که از جانب خداوند برای تمام اجزای آن معین گردیده است؛ یعنی هستی در ذات خود دارای غایت است و چنان آفریده‌شده که ذاتاً وظایفش را انجام می‌دهد و به‌سوی غایت خود حرکت می‌کند.

 

 

در قرآن آیاتی وجود داردکه به‌طور صریح و با تعابیر مختلف بر هدفمندی هستی دلالت دارد:

 

 

    1. اعطای کمال وجودی به هر شیء و هدایت آن به‌سوی کمال: ربُنا الذی اعطی کل شیءِ خلقه ثم هدی، (پروردگار ماکسی است که هر چیزی را خَلقی که درخور اوست داده، سپس آن را هدایت فرموده است).

 

    1. هدایت موجودات به‌سوی آنچه برایشان تقدیر شده است: الذی خلق فسوّی. والّذی قدّر فهدی، (همان‌که آفرید و هماهنگی بخشید و آنکه اندازه‌گیری کرد و راه نمود).

 

    1. نفی بیهودگی و اینکه خلقت، حق است: و هو الذی خلق السموات و الارض به الحق، (و او کسی است که آسمان‌ها و زمین را به‌حق آفرید).

 

  1. مهم‌تر از همه، توصیف «صنع الهی» به «حکمت» است که اقتضای این صفت، هدف‌دار بودن هستی است: سَبّح اسمَ رَبّکَ الا علی. اَلّذی خَلَقَ فَسَوّی. وَالَّذی قَدَّرَ فَهَدی؛ (نام پروردگار والای خود را به پاکی به ستای. همان‌که آفرید و هماهنگی بخشید و آنکه اندازه‌گیری کرد و راه نمود.)(پژوهشکده حوزه و دانشگاه،۸:۱۳۸۱)

 

هدف زندگی انسان ازنظر قرآن

 

بهره‌گیری از زبان وحی در شناخت هدف زندگی انسان، چشم‌اندازی وسیع‌تر ازآنچه پندار ماست پیش روی ما می‌نهد؛ زیرا شناخت ویژگی‌های انسان، چنانکه باید، تنها در توان خالق یکتاست. قرآن، در آنجا که سخن از هدف آفرینش انسان و سیر حرکت او پیش می‌آید، انسان را موجودی روحانی و معنوی تلقی می‌کند و خط‌مشی زندگی او را نیز با توجه به این مهم ترسیم می کند. تقسیم حیات انسانی به دو دوره‌ی دنیوی و اخروی، بیان این نگرش است که سرانجام، انسان باید در میدانی وسیع‌تر از دنیا به حیات خود ادامه دهد تا خلقت او عبث نباشد. پس چه‌بهتر که درگذر دنیا توجه خود را به بخش ابدی حیات خود یعنی حیات اخروی معطوف نماید. پرورش قوای فکری و برخورداری از تعلیم و تربیت صحیح و نیز بهره‌گیری از نعمت‌های موجود در حیات دنیوی، همه می‌تواند با توجه به حیات ابدی او تنظیم گردد. ازنظر قرآن، انسانی سعادتمند است که خدا را عبادت کند و به او نزدیک شود. البته، عبادت خدا به معنای نفی بهره‌گیری از دنیا نیست، بلکه به این معناست که تمام جلوه‌ها و قوای فکری و استعدادهای نهفته‌ی انسانی باید یک هدف را مدنظر قرار دهند و آن خداست. در اصطلاح قرآن، انسانی کامل است که به قرب الهی دست یابد. پس هدف رندگی از دید قرآن، عبودیت و درنهایت قرب الی الله است.

 

مفهوم هدف در تعلیم و تربیت

 

بنابراین، هدف‌های تربیتی دارای سه کارکرد هستند: رهبری فعالیت‌های تربیتی، ایجاد انگیزه در مربی و متر بی به‌منظور تلاش در جهت دستیابی به هدف، ارائه معیاری برای ارزیابی فعالیت‌های تربیتی. ویژگی مشترک تمام اهداف تربیتی آن است که این اهداف نتیجه‌ی یک یا چند فعالیت تربیتی‌اند. (پژوهشکده حوزه و دانشگاه،۱۳۸۱: ۵)

 

علامه طباطبایی هدف از تعلیم و تربیت را در مبحث ارزش‌شناسی مطرح کرده است. ایشان هدف از حیات آدمی را دست یافتن به کمال می‌داند وبرترین مرتبه کمال را عبودیت خداوند ذکر می‌کند و تجلی چنین کمالی تنها در (حیات طیبه) دیده می‌شود. وی متذکر می‌شود که تنها راه رسیدن انسان‌ها به چنین هدفی آن است که نفس آدمی را به او بشناسانند و بدین ترتیب او را در قلمروهای علم و عمل تربیت کنند. در ناحیه علم حقایق مربوط به او را از مبدأ تا معاد به او تعلیم دهند تا هم حقایق عالم را بشناسند و هم‌نفس خود را که با حقایق و واقعیات جهان مرتبط است، زیرا در این صورت نسبت به نفس خویش از شناختی حقیقی برخوردار می‌شود اما در ناحیه عمل، باید تبعیت از قوانین صالح اجتماعی را از وی انتظار داشته باشند تا شئون زندگی اجتماعی وی صالح گردد و مفاسد زندگی اجتماعی او را از برخورداری از علم و عرفان بازندارد و پس‌ازآن یک سلسله تکالیف عبادی را به وی محول نمایند که در اثر تکرار و مواظبت بر عمل به آن‌ها، نفس و سودای دلش به‌سوی مبدأ و معاد متوجه شود. (درویشی به نقل ازایمانی نائینی،۱۳۷۶: ۱۸۸)

 

درواقع علامه طباطبایی هدف غایی تعلیم و تربیت را در راستای هدف آفرینش انسان رسیدن انسان به توحید، در مرحله‌ی اعتقاد و عمل می‌داند؛ بنابراین رسالت عمده‌ی تعلیم و تربیت اسلامی تأمین و محقق ساختن هدف آفرینش انسان است و نظام تربیتی باید همه‌ی تلاش و همت خویش را در رساندن انسان به توحید در مرحله‌ی اعتقاد و عمل به کار گیرد و انسان‌هایی را تربیت نماید که توحید در ظاهر و باطنشان رسوخ کرده باشد و تمامی اعمال و رفتارشان بیانگر عبودیت خداوند متعال باشد. (صالحی ویار احمدی،۱۳۸۷: ۳۳)

 

با توجه به مفهوم ارائه‌شده از هدف، مهم‌ترین ویژگی‌های آن عبارت‌اند از:

 

۱ ـ داشتن اختیار: ازآنجاکه افعال اختیاری با آگاهی و اراده انجام می‌گیرند نوعی پیش‌بینی و انتخاب در تمام آن‌ها وجود دارد؛ یعنی ماهیت هدف، مستلزم دو جزء آگاهی و اراده است. پس هدف تنها در حوزه‌ی افعال اختیاری‌ای که با علم و اراده صورت می‌پذیرند معنا دارد و بیرون از این قلمرو چون افعال، آگاهانه و مسبوق به اراده نیستند بی‌هدف‌اند.

 

۲ ـ انگیزش: چون نیل به اهداف، تأمین‌کننده‌ی نیاز روانی و دیگر نیازهای فرد است؛ وی با میل و رغبت به‌سوی هدف حرکت می‌کند. پس یکی از ویژگی‌های مهم هدف، ایجاد انگیزه در فرد است.

 

۳ ـ انتخاب مسیر: بی‌شک از هر مسیر و یا هر برنامه‌ای نمی‌توان به هدف رسید و برای رسیدن به هدف برنامه‌ریزی و ترسیم مسیر ضرورت دارد؛ بنابراین یکی از کارکردهای هدف، مدیریت، برنامه‌ریزی و تعیین مسیر است. (پژوهشکده حوزه و دانشگاه،۵:۱۳۸۱)



:: بازدید از این مطلب : 39
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : جمعه 26 شهريور 1400 | نظرات ()
نوشته شده توسط : رسول

کاربرد هوش هیجانی

 

پنج حیطه اصلی برای کاربرد نظـریه «هوش هیجانی» و سنجش آن وجود دارند: آموزش، مدیریت مــــنابع

 

آدرس سایت برای متن کامل پایان نامه ها

 

انسانی، سیاست، بازاریابی و پویایی خانواده. به ترتیب، این پنج دامنه مورد بررسی قرار می‏گیرند:

 

 

 

۲-۳-۹-۱-  آموزش

 

در سال‏های اخیر، موضوع هوش هیجانی برای سازمان‏دهی تلاش‏ها به منظور آموزش مهارت‏های گوناگون به کودکان مدرسه‏ای، مورد استفاده قرار گرفته است؛ مهارت‏هایی که به شکل‏گیری توانایی در مدیریت خود و روابط اجتماعی کمک می‏کنند. در متون تربیتی، معمولاً آن را «یادگیری اجتماعی و هیجانی» می‏نامند و برنامه‏هایی از آموزش مهارت‏هایی مثل حل مسئله اجتماعی و مدیریت تعارض، تا برنامه‏های آموزشی بلندتری، که زمینه‏های وسیع‏تری از رشد اجتماعی را تشکیل می‏دهند، دربر می‏گیرد.

 

 

 

۲-۳-۹-۲-  مدیریت منابع انسانی

 

محل کار، عمدتا به خاطر کتاب تجاری پرفروش گلمن در هوش هیجانی، مشهورترین جنبه از کاربرد هوش هیجانی است. او با گروه‏های[۱] یکی از شرکت‏های عمده مشاوره و رشد منابع انسانی به همکاری پرداخت تا میزان توانایی‏های کاری آنان را افزایش دهد و در پی آن، برنامه‏هایی برای افزایش این مهارت‏ها میان کارکنان شکل گرفت.

 

کوپر[۲] و سواف[۳] نوشته‏اند:

 

اگر نیروی انگیزش هوش در تجارت قرن بیستم IQ بود، در قرن بیست و یکم، EQ خواهد بود.

 

استفاده از EI برای تصمیمات استخدامی موفقیت ۹۰ درصدی را به همراه دارد.

 

با وجود اینکه این‏گونه ادعاها مبالغه‏آمیزند، نوشته‏هایی که به آرامی رو به گسترش هستند حکایت از اهمیت داشتن هوش هیجانی در محل کار دارند.

 

برای نمونه، یکی از معدود بررسی‏های انجام شده در کشورمان، که گل‏پرور و همکارانش روی تعدادی از کارکنان و کارگران اصفهانی انجام دادند، نشان داد از بین مؤلّفه‏های هوش هیجانی بار ـ اون، خوش‏بینی، مسئولیت‏پذیری اجتماعی، خودابرازی، همدلی و تحمّل فشار روانی قادر به پیشبرد شغلی هستند و صرفا خوش‏بینی، مسئولیت‏پذیری اجتماعی، خودابرازی و همدلی دارای مسیرهای یک‏سویه و معنادار با پیشرفت شغلی هستند. (گل‏پرور و همکاران،۱۳۸۴)

 

 

 

 

 

 

 

۲-۳-۹-۳-  سیاست

 

در مقایسه با آموزش و مدیریت منابع انسانی، کاربرد هوش هیجانی در سیاست نسبتا جدید است. مارکوس[۴] ، نیومن[۵]  و مکیون[۶]  کمابیش بر پایه اکتشافات مربوط به مبانی عصب‏شناختی تعامل هیجان و تصمیم‏گیری منطقی، رویکردی از قوّه تشخیص سیاسی، با نام «هوش عاطفی»[۷]تهیه کردند وارائه دادند. این رویکرد به منظور بررسی تعامل حالات روان‏شناختی گذرا (مثل خلق و هیجان) با ارزش‏ها و باورهای موجود (مانند علاقه به خود)، در مشخص کردن رفتار سیاسی، طرّاحی شد.

 

دیگر پژوهشگران نگاهی ویژه به موارد فردی از رهبری سیاسی داشته‏اند. گرینستین[۸]  در یک بررسی از همه رئیسان جمهور ایالات متحده آمریکا از روزولت[۹] تا کلینتون[۱۰] ، می‏گوید: برای موفقیت در اداره جمهوری، شش شرط لازم است:

 

 

  1. کارآمدی در ارتباط با عموم؛ ۲٫ ظرفیت سازمان‏دهی؛ ۳٫ مهارت سیاسی؛ ۴٫ بصیرت؛ ۵٫ روش‏شناختی؛ ۶٫ هوش هیجانی.

 

وی برای توجه به هوش هیجانی، بیشتر بر شاخه «مدیریت هیجانی» تمرکز می‏کند و متذکر می‏شود که رؤسای جمهور در این زمینه، متفاوت بوده‏اند. (لینلی ، ۲۰۰۴ )

 

 

 

۲-۳-۹-۴-  بازاریابی

 

با عمومیت یافتن هوش هیجانی در خلال دهه ۱۹۹۰، متخصصان بازاریابی و تبلیغات علاقه‏مند به پیوند دادن تولیدات باحالات هیجانی مشتریان،از طریق فنی مشهور به «مارک تجاری هیجانی»[۱۱] شدند[۱۲].

 

با اینکه کتاب‏های «مارک هیجانی» تنها با مسامحه، به مطالعه هوش هیجانی مربوط می‏شوند، تا حدّی معقول به نظر می‏رسد که مدیریت هیجانات مشتریان بخشی از شیوه فروش تولیدات باشد. باید با مشتریان بالقوّه، ارتباط هیجانی ایجاد شود و نتایج هیجانی مطلوب در رسانه‏ها برجسته گردد.

 

 

 

 

 

۲-۳-۹-۵- پویایی خانواده

 

وجود بهداشت روانی در هر خانواده‏ای منجر به بهبود تمام عملکردهای عاطفی، شناختی و رفتاری افراد خانواده می‏شود و آنها را به بالاترین سطح ارتقا می‏دهد، به گونه‏ای که افراد از توانایی‏های ذاتی خود در حدّ کمال استفاده می‏نمایند و یک حالت سازگاری خوب، احساس بهزیستی و نگرش مثبت به زندگی خود و دیگران در آنها ایجاد می‏کند. هوش هیجانی یکی از مؤلّفه‏های بهداشتی روانی است که در زمینه توانمندسازی خانواده‏ها نقش مؤثری دارد.

 

آخرین کاربرد هوش هیجانی مربوط به تربیت کارآمد و پرهیز از ناسازگاری زناشویی است. کتاب‏های راهنمای زیادی درباره اهمیت توانایی‏ها و مهارت‏های هیجانی در تربیت کارآمد و در رشد کودک برای عموم نوشته شده‏اند. برای نمونه، گاتمن[۱۳] در خلال کارش، با هدایت هیجانی والدین، کشف کرد که تعامل والد ـ کودک هنگامی که هیجانات ابراز می‏شوند، برای رشد کودک حیاتی است.

 

به نظر می‏رسد والدین کارآمد کسانی هستند که:

 

 

    1. از هیجانات کودکشان آگاه می‏شوند.

 

    1. هیجان را به عنوان فرصتی برای یادگیری و صمیمیت می‏شناسند.

 

    1. همدلانه به کودکانشان گوش می‏دهند.

 

    1. به کودک کمک می‏کنند هیجاناتی را که در حال تجربه‏اند برچسب بزنند.

 

  1. هنگام جست‏وجوی راه‏حل برای مشکلی که هیجان‏ها را به وجود آورده است محدودیت‏هایی ایجاد می‏کنند. (لینلی ، ۲۰۰۴ )

 

بررسی‏هایی که با بهره گرفتن از مقیاس MSCEIT»»[۱۴]انجام شده‏اند، ارتباطی قوی بین هوش هیجانی تربیتی و توانایی اجتماعی در کودکان را نشان می‏دهد. برای مثال، مارسلند[۱۵]  و لیکاوک[۱۶]  نمونه‏ای ۶۷ نفری از نوزادان و مادرانشان را بررسی کردند.

 

طبق بررسی آنان، هوش هیجانی مادران در شاخه‏های MSCEIT نشان داد: هوش هیجانی مادرانه، به ویژه ادراک هیجانی مناسب، با همدلی کودک بسیار همبسته است. هوش هیجانی بالای مادرانه با دلبستگی ایمن بالای نوزادان نیز همبسته است.

 

 

با وجود آثار گسترده در رشد هیجانی کودکان، در زمینه سنجش هوش هیجانی والدین و بررسی رابطه آن با مهارت‏ها و شگردهای تربیت کودک، کار اندکی انجام شده است.

 

(لینلی ، ۲۰۰۴ )

 

در یک بررســـی جدید، براکت[۱۷] ، وارنر[۱۸]  و بسکو[۱۹]  ارتباط مــــیان هوش هیجانی را ـ که با MSCEIT

 

اندازه‏گیری شد ـ با کیفیت رابطه در میان ۸۶ زوج ناهمجنس‏خواه مطالعه کردند. آنان دریافتند: زوج‏هایی که هر دو، هوش هیجانی پایینی دارند، نسبت به زوج‏هایی که یکی یا هر دوی آنها هوش هیجانی بالایی دارند رابطه ضعیف‏تری دارند. به عبارت دیگر، بالا بودن هوش هیجانی در یکی از زوجین، درست همان نتیجه را در نحوه رابطه خواهد داشت که بالا بودن هوش هیجانی در هر دو دارد. آنان این فرض را مطرح کردند که در رابطه عاشقانه، بالا بودن هوش هیجانی شریک دوم افزایش قابل توجهی در عملکرد زوجین به دنبال نخواهد داشت. بالا بودن هوش هیجانی در یکی کافی است تا رابطه در مسیر درست باقی بماند. این نکته هم جالب است که زنان نمره‏های هوش هیجانی به مراتب بالاتری نسبت به مردان به دست می‏آورند که موافق است با پژوهش دیگری که می‏گوید: زنان گرایش دارند در روابط صمیمی، مدیر هیجان باشند. (نولر[۲۰]،۲۰۰۶)

 

۱- Hay Group

 

۲- Cooper

 

۳- Sawaf

 

۱- Marcus

 

۲- Neuman

 

۳- Mackun

 

۴- Affective Intelligence

 

۵- Greenstein

 

۶- Roosevelt

 

۷- Clinton

 

۸- Emotional Branding

 

-[۱۲] کلمه brand با ترجمه «مارک تجارى»، به محصول یا کالایى اطلاق مى‏شود که شرکت معیّنى آن را ساخته باشد و نشان تجارى خاصى بر آن خورده باشد. (على‏محمّد حق‏شناس و همکاران، فرهنگ معاصر هزاره، تهران، فرهنگ معاصر، ۱۳۸۱).

 

 

 

۱- Gattman

 

۲- MSCEIT = Mayer-Salovey-Cruso-Emotional Intelligence Test

 

۳- Marsland

 

۴- Likavec

 

۱- Bracket

 

۲- Warner

 

۳- Bosco

 

۴- Patricia Noller



:: بازدید از این مطلب : 52
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : جمعه 26 شهريور 1400 | نظرات ()
نوشته شده توسط : رسول

مراتب و وجوه مختلف حیات در قرآن

 

حیات امری است دارای مراتب و هر حی وزنده‌ای در مرتبه‌ای از حیات جای دارد و برخی مراتب حیات از برخی دیگر برتر و گسترده‌تر هستند.

 

حیات خداوند متعال:

 

«هُوَ الحَیُّ لا الهَ الّا هو زنده [واقعی] اوست معبودی جز او نیست»(مؤمن:۶۵)«الله لا اله الا هو الحی القیوم هیچ معبودی نیست جز خداوند یگانه زنده»(بقره:۲۵۵ و آل‌عمران:۲)

 

علامه طباطبایی در ذیل آیه‌ی ۶۵ سوره‌ی مؤمن بیان می‌کند که در جمله‌ی «هو الحی» اطلاقی است که به‌هیچ‌وجه مقید نمی‌شود نه عقلاً و نه نقلاً علاوه بر اینکه انحصار را هم افاده می‌کند درنتیجه معنایش این می‌شود که تنها خدای تعالی حیاتی داردکه دستخوش مرگ و زوال نمی‌شود و او حی

 

بالذات است و هر زنده‌ی دیگری به احیای او دارای حیات شده است. (طباطبایی،۱۷: ۳۶۶)

 

حیات برتر انسانی (حیات طیبه):

 

همه‌ی انسان‌ها از حیاتی بهره‌مندند که از بسیاری جهات همانند زندگی سایر حیوانات است و علومی چون زیست‌شناسی، پزشکی، روانشناسی به مطالعه، شناسایی و معرفی آن می‌پردازد؛ نشانه‌ها و آثاری چون تغذیه، تنفس، تولیدمثل، حواس پنج‌گانه، تحرک، خواب‌وبیداری، تخیل،… مربوط به این‌گونه از حیات بوده و از آن ناشی می‌گردد؛ اما در فرهنگ قرآن و در نگاه خردمندان (اولوالألباب) که همان مؤمنان به کلام الهی هستند، حیات انسان به این گستره محدود نمی‌شود و عرصه‌ای بسیار فراخ‌تر دارد. در فرهنگ قرآن دسته‌ای از آدمیان به عطا و بخشش خداوند به حیاتی برتر و فراخ‌تر زنده می‌شوند و بهره‌ای برتر و نیکوتر از دیگران دارند بیان قرآن آشکارا این حیات را مخصوص مؤمنان صالح کردار معرفی کرده است.

 

مَن عَمِلَ صالِحاً مِّن ذَکَرٍ أو أَ نثی وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحییَنّه حَیَوه ً طَیّبَه ً وَ لَنَجزِیَنَّهُم أجرَهُم بِأحسَنِ مَا کَانُوا یَعمَلُونَ. هر کس از مرد یا زن کار شایسته کند و مؤمن باشد، قطعاً او را بازندگی پاکیزه‌ای، حیات [حقیقی] بخشیم و مسلماً به آنان بهتر ازآنچه انجام می‌دادند پاداش خواهیم داد.»(نحل:۹۷)

 

«یا ای‌ها الذَینَ آمَنوا إستَجیبوا للهِ وِ لِلرَّسولِ إذَا دَعَاکُم لِمَا یُحییکم؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید، چون خدا و پیامبرش شمارا به چیزی فراخواندند که به شما حیات می‌بخشد آنان را اجابت کنید.»(انفال:۲۴)

 

 

 

 

 

حیات غیرانسانی:

 

در مراتبی پایین‌تر از «حیات برتر انسانی» هر یک از موجودات بهره‌ای از عطای «حی قیوم» و از خزانه‌ی حیات او دارند که سه مرتبه عمده از این حیات شامل «حیات حیوانی»، «حیات گیاهی»، «حیات جمادات» است. چنانکه می‌دانیم حیات به معانی مختلفی نیز در آیات تعریف‌شده است.

 

 

اول: حیات به معنای حیات گیاهی آنجا که می‌فرماید: «اعلَموا أنَّ اللَهَ یُحیی الارضَ بَعدَ موت‌ها»(بدانید خدا زمین را پس از مرگ زنده می‌کند.)

 

دوم: گاهی حیات به معنای حیات حیوانی به‌کاررفته است. این‌گونه زندگی خود دربردارنده‌ی مراتب و درجات متعددی است. همان حیاتی است که موجوداتی چون انسان‌ها و جانوران دارا هستند. زندگان به این حیات با آثار و نشانه‌هایی مانند حرکت، احساس، تغذیه، تولیدمثل، اراده و تغذیه شناخته می‌شوند. همه انسان‌ها در بهره‌مندی از حیات حیوانی مشترک‌اند. چه مؤمنانی که فراتر از این زندگی، حیات طیبه دارند و چه کافران محروم از این بهره‌مندی برتر. چون هم مؤمنان و هم کافران در آغاز دارای این حیات بوده و به یک اندازه از آن بهره‌مندمی شوند، اما کافران در تنگنای حیات حیوانی بدان قناعت کرده ولی مؤمنان آن را ترقی داده و به حیات برتر رسیده‌اند. (فرزند وحی و رحیمی،۱۳۹۰: ۴۱)

 

خداوند در رابطه با این نوع حیات می‌فرماید: «إنَّ الَّذی أحیاهَا لَمُحیی المَوتَی» (خداوندی که آن (زمین) را زنده کرد مردگان را نیز زنده می‌کند.)

 

سومین معنای حیات در قرآن به معنای حیات فکری و عقلانی است. فکر کردن و تأمل ورزیدن در پدیده‌های عالم هستی و پرهیز از برخورد غیرعاقلانه با آن‌ها یکی از ابزارهای کارآمد برای رهایی از بی‌خودی و پیدا کردن محور اصلی زندگی می‌باشد و به همین دلیل است که در قرآن مورد تأکید قرارگرفته است؛ تا آنجا که یکی از انواع حیات را حیات فکری و عقلانی می‌داند. خداوند در قرآن می‌فرماید: «أوَ مَن کَانَ مَیتاً فَأحیَیناهُ» (آیا آن‌کس که مرده‌دل بود وزنده‌اش گردانیم و برای او نوری پدید آوردیم تا در پرتو آن در میان مردم راه برود چون کسی است که گویی گرفتار در تاریکی‌هاست و از آن بیرون آمدنی نیست.) بر طبق این آیه شریفه انسان‌ها دارای حیات جاویدی هستند که با حیات دیگران متفاوت است و آن حیات فکری و عقلانی است.

 

 

و چهارمین معنای حیات در قرآن به معنای حیات جاودان جهان دیگر آمده: «یَا لَیتَنی قَدَّ متُ لِحَیَاتِی”(گوید کاش برای زندگی خود (چیزی) فرستاده بودم)(ابراهیمی،۱۳۸۸)

 

در بعضی از آیات قرآن کریم، واژه‌ی حیات در مورد زندگی پس از مرگ به‌کاررفته است و هنگامی‌که از ویژگی‌های جهان آخرت حرف می‌زند از آن به‌عنوان یک نوع حیات یاد می‌کند برای نمونه خداوند در سوره عنکبوت می‌فرماید: «وَ إنَّ الدارَ الاخرهِ لَهِیَ اَلَحَیوانُ لو کَانُوا یَعلَمُون»(وزندگی حقیقی در سرای آخرت است. ای‌کاش می‌دانستند.) در این آیه شریفه از زندگی اخروی به‌عنوان یک نوع حیات یادشده است. زندگی آخرت بقایی است که فنایی با آن نیست. لذتی است که با الم آمیخته نیست. سعادتی است که شقاوتی در پی ندارد و حیاتی است واقعی و به معنای حقیقی کلمه. (طباطبایی،۱۳۶۳)

 

و بالاخره معنای آخری که در مورد حیات می‌آورد؛ حیات را به معنای علم و توانایی بی‌حد و انتها می‌آورد آنجا که در مورد خداوند می‌فرماید: «وَ تَوَکَّل عَلَی الحَیَّ الَّذی لا یموتُ».

 

با توجه به معانی مختلفی که قرآن ارائه داده است مردمی که دعوت اسلام را اجابت نکنند گرچه زندگی مادی حیوانی دارند اما از زندگی انسانی و معنوی و عقلانی محروم‌اند و قرآن آمده تا همه را بدان حیات وزندگی که حیات طیبه است فراخواند. (ابراهیمی،۱۳۸۸: ۷۶ ـ ۷۵)



:: بازدید از این مطلب : 51
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : جمعه 26 شهريور 1400 | نظرات ()
نوشته شده توسط : رسول

 طبقه‌بندی اهداف تربیتی از دیدگاه اسلام

 

معیار و ملاک طبقه‌بندی اهداف تربیتی در اسلام، ناظر بر خود انسان است. وقتی از دیدگاه اسلام به انسان می‌نگریم، دارای پیش‌فرض‌هایی اساسی هستیم که تعیین‌کننده‌ی نوع نگرش ما به انسان است؛ مانند اینکه انسان و جهان، آفریده‌ی خداوند است و او خلیفه‌ی خدا بر زمین بوده، از هدایت ذاتی و تکوینی (فطرت) برخوردار است؛ بنابراین اگر بخواهیم اهداف مندرج در متون دینی را طبقه‌بندی کنیم، باید ملاک این طبقه‌بندی را نیز از خود دین اخذ کنیم. نمی‌توان خارج از دیدگاه دین درباره‌ی انسان، ملاک و معیاری برگزید و با توجه به آن، درصدد طبقه‌بندی اهداف دینی برای نیل به خواسته‌ی خود برآمد. درواقع، نباید خواسته‌ی خود را بر دین تحمیل کرده، برای مشروعیت دادن به آن به گزاره‌های دینی (آیات و روایات) تمسک نمود. به‌بیان‌دیگر، همان ملاکی که از متن دین استخراج‌شده است باید محور طبقه‌بندی قرار گیرد. ازاین‌رو حتی در این امر نیز باید از دین کمک گرفت و به آن تمسک جست. بینشی که از طریق وحی می‌تواند برای حرکت تربیتی زندگی انسان ملاک و معیار قرار گیرد، بی‌شک، همیشگی بوده، ناظر بر تمام جنبه‌های وجودی و نیازها و استعدادهای اوست و انسان را از یک‌جهت و جنبه‌ی خاص و یا در یک مقطع مشخص مورد ارزیابی قرار نمی‌دهد. دین وقتی به انسان نظر می‌کند او را به‌عنوان یک «شهروند» و هم‌وطن و به‌عنوان یک فرد یا یک فرد در اجتماع و دیگر عناوینی که ناظر بر یک‌جهت زندگی یا یک جنبه‌ی وجودی است در نظر نمی‌گیرد؛ بلکه او را به‌عنوان «انسان» در نظر گرفته، خواستار تبلور شخصیت حقیقی اوست. اسلام، انسان را جانشین خدا در زمین می‌داند و درصدد ارائه‌ی نظامی است که با در نظر گرفتن تمام جوانب وجودی او (عقل، روان، جسم، ابعاد فردی، اجتماعی، الهی و غیره) انسانی صالح و شایسته تربیت کند. معیار و ملاکی که اسلام در چهارچوب نگرش خود به انسان ارائه می‌دهد، حاکی از توجه به ساختار وجودی اوست. ساختاری که عامل فطرت در آن نقش اساسی ایفا می‌کند. برای اینکه بتوان به یک طبقه‌بندی واقع‌بینانه در چهارچوب نظام اسلامی دست‌یافت باید نظر اسلام را راجع به ساختار وجودی انسان لحاظ کرد و با توجه به این مبانی انسان‌شناختی (مانند فطرت) اهداف تربیتی را طبقه‌بندی نمود. با توجه به این معیار می‌توان اهداف تربیتی را در نظام اسلامی به سه‌طبقه‌ی کلی اهداف غایی (نهایی)، اهداف واسطه‌ای و اهداف جزئی تقسیم کرد. (پژوهشکده حوزه و دانشگاه،۲۹:۱۳۸۱)

 

 

هدف غایی ازنظر اسلام

 

هدف غایی که حقیقتی بی‌نهایت و جامع تمام ارزش‌هاست از دید اسلام، همانا خداوند تعالی است. اوست که بی‌نهایت و کامل است و می‌تواند محور تمام افعال انسان قرار گیرد. منظور از محوریت خداوند و هدف بودن او، همان حضور او در متن زندگی است. اساساً نقش هدف نهایی در مسیر زندگی، چیزی جز استمرار حضور و احساس خدا نیست. این هدف، حقیقتی است که تمام کمالات به او برمی‌گردد. نزدیکی به خدا، علم به خدا، ایمان به خدا و غیره همه ناظر بر یک حقیقت است و آن خداست.

 

ازاین‌رو، شایسته است خودِ «خدا» که حقیقت ازلی است محور قرار گیرد، نه اموری که به نحوی ما را به او پیوند می‌دهند. در قرآن این ارتباط با عبارات و مفاهیم متفاوتی یادشده است مانند نزدیکی به خدا، وصول به خدا، عبودیت، طهارت و حیات طیبه و ایمان به خدا. همه‌ی این مفاهیم، بیان کیفیت ارتباط فرد باخدا هستند و درعین‌حال که دربرگیرنده‌ی هدفی خاص‌اند نقش واسطه‌ای نیز ایفا می‌کنند و آنچه محور و اصل است، همان خدا و حقیقت خدا است که معیار تمام این جلوه‌ها و دیگر مظاهر قرار می‌گیرد. فلاح، سعادت و فوز عظیم نیز از مفاهیمی هستند که چگونگی ارتباط باخدا را بیان و هدف نهایی را ملموس‌تر می‌کنند.

 

در اسلام توجه به خدا، محور تمام عقاید و روش‌های تربیتی و تمام قوانین و برنامه‌ها و راهنمایی‌های اسلام است وزندگی فرد مسلمان بر این پایه استوار گردیده است. تمام روش‌های تربیتی در اسلام در حقیقت حاکی از پیوند انسان باخداست و همه‌ی فروع و شعبه‌های تربیت از این پیوند و کیفیت آن منشأ می‌گیرد و بازگشت تمام‌کارها در پایان به‌سوی خداست.

 

برخی از مفاهیم قرآنی که حاکی از ارتباط انسان باخداست عبارت‌اند از:

 

 

  1. عبودیت. در قرآن عبودیت، کسب حیات طیبه و قرب الهی همه از مصادیق سعادت هستند. انبیا نیز آمده‌اند تا انسان را سعادتمند کنند؛ اما سعادت درگرو کسب علم یا لذت یا قدرت بیشتر و مانند این‌ها نیست. سعادت بشر تنها در پیوند باخدا حاصل می‌شود که در قرآن از آن به عبادت تعبیر شده است: اما خَلقت الجن و الانس الا لیعبدون، (و جن و انس را نیا فردیم جز آنکه مرا بپرستند)

 

عبادت غایت خلقت انسان است. ازنظر قرآن، انسانی سعادتمند است که به این هدف دست یابد.

 

 

    1. قرب. مفهوم دیگری که بیانگر چگونگی پیوند با خداوند است، قرب است. مراد از قرب، قرب زمانی و مکانی نیست؛ بلکه نزدیکی و ارتباط روحی و معنوی مراد است. ارتباطی که ریشه در شخصیت و وجود انسان دارد و او را حقیقتاً به خدا نزدیک می‌کند.

 

    1. حیات طیبه. این مفهوم نیز برای بیان چگونگی ارتباط با خداوند به‌کاررفته است: مَن عَمِلَ صَالحاً مِن ذَکَرٍ أو أَنثی وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحیینَّهُ حَیَوهً طَیّبِهً، (هر کس ـ از مرد یا زن ـ کار شایسته کند و مؤمن باشد، قطعاً ما او را زندگی پاکیزه‌ای، [حقیقی] می‌بخشیم).

 

دانلود مقاله و پایان نامه

 

منظور از طهارت علاوه بر طهارت جسمانی، شامل پاکی روح و روان نیز می‌شود. طهارت روح ـ که در عرف اسلام به طهارت اکبر معروف است ـ در اصل توحید تبلور می‌یابد و شامل تمام معارف اعتقادی، اصول اخلاق عملی و اعمال شرعی است. (پژوهشکده حوزه و دانشگاه،۳۵:۱۳۸۱)

 

ویژگی‌های هدف غایی از دیدگاه اسلام

 

هدف غایی تربیت در هر مکتبی، کمال مطلوب آدمی است و باید تمام فعالیت‌های او متأثر از آن باشد. ویژگی‌های هدف غایی ازنظر اسلام که در کل به آن ماهیت خاصی بخشیده است عبارت‌اند از:

 

همسازی با فطرت. اصل سازگاری اهداف تربیتی با ساختار وجودی انسان باید در تمام موارد رعایت شود. هدف غایی در منظر دینی، با ساختار وجودی و ماهیت انسان که در گزاره‌های دینی، فطرت نامیده شده است تناسب دارد. هماهنگی هدف غایی با فطرت انسان، مهم‌ترین ویژگی آن است. ذره‌ای ناهمگونی هدف با فطرت، باعث انحراف از مراحل رشد انسان و ناتوانی او در نیل به کمال نهایی خواهد شد.

 

جامعیت. منظور از جامعیت هدف غایی در اسلام این است که دربرگیرنده تمام ارزش‌های انسانی است. برای مثال، یکی از ارزش‌های اجتماعی در اسلام، دفاع از وطن است. این ارزش، خود، هدف است اما هدف غایی نیست؛ بنابراین، تمام ارزش‌های دینی که تعیین‌کننده‌ی مسیر زندگی است باید در هدف غایی گنجانده‌شده و شامل تمام ارزش‌ها باشد.

 

برانگیزندگی. وجود انگیزه و تمایل به انجام هر فعالیتی، منوط است به دستیابی به نتیجه. به معنای دیگر، نیل به هر یک از اهداف تعیین‌شده در برنامه، ضامن تداوم آن برنامه است. انجام دادن فعالیت‌ها بدون اینکه از مجموع آن‌ها نتیجه‌ای عاید شود، کم‌کم انگیزه و شوق برای ادامه کار را از بین می‌برد. این پرسش که نتیجه تعیین هدف نهایی چیست و آنچه دور از دسترس است چگونه می‌تواند مشوق و محرک باشد، اگرچه پرسشی بجا و حاوی یکی از مهم‌ترین اصول حاکم بر نظام پاداش (انگیزه) است؛ اما به این نکته نیز باید توجه داشت که تعیین هدف غایی به معنای غیرقابل‌دسترس و یا دور از دسترس بودن آن نیست و مقصود از ترتب اهداف و مخصوصاً هدف نهایی بر اهداف دیگر، ترتب زمانی نیست؛ بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که دستیابی به هدف غایی، حتی بعد از انجام هر عمل جزئی نیز، امکان‌پذیر است.

 

عدم محدودیت. چهارمین خصوصیت هدف نهایی در بینش دینی، نامحدود بودن آن است. سؤالی که مطرح می‌گردد این است که منظور از بی‌نهایت بودن هدف چیست؟ آیا امکان دارد ما به‌طرف مقصدی حرکت کنیم که برای آن سرانجام و نهایتی مشخص وجود ندارد؟ اگر چنین است چگونه آن را هدف نهایی می‌نامیم؟ آنچه در پاسخ این سؤالات محور قرار می‌گیرد، لزوم تطبیق هدف غایی با فطرت انسان و توجه به ماهیت ابدی اوست. بر این مبنا، هدف غایی نیز باید هدفی ابدی و نامحدود باشد تا با ماهیت انسان، تناسب و تطبیق داشته باشد. به‌بیان‌دیگر، انسان کمال طلب است و چون موجودی است الهی، کمال طلبی او هیچ‌گاه پایان ندارد. پس چون نامتناهی بودن هدف غایی باکمال مطلق جویی و حقیقت وجود انسان سازگار است، این هدف برای او انتخاب‌شده است. اگر هدف غایی، محدود باشد، انسان پس از دستیابی به آن دچار پوچی و یأس می‌شود، حتی ممکن است تصور محدود بودن هدف غایی او را ناامید کند. با توجه به اینکه دستیابی به هر مرتبه از هدف غایی بعد از هر عمل و متناسب با آن قابل‌دسترسی است، می‌توان نامحدود بودن آن را عامل مهمی برای کسب درجات عالی‌تر دانست. (روحانی نژاد،۱۳۸۹: ۴۶)

 

هدف غایی تعلیم و تربیت

 

هدف اساسی تربیتی مکتب اسلام پرستش خدای یگانه است: وماخلقت الجن و الانس الا لیعبدون (ذاریات: ۵۶) همان‌طور که می‌دانیم عبادت و پرستش خدا یعنی خود را تسلیم حق نمودن و از او اطاعت کردن، آنکه خدا را می‌پرستد یعنی با تمام وجود از او تبعیت می‌کند و در مسیر خداشناسی حرکت می‌کند. در سوره حمد آمده است: ایاک نعبد و ایاک نستعین. خدایا فقط تو را می‌پرستیم و تنها از تو یاری می‌جوییم. اینکه گفته شود تنها خدا قابل‌پرستش است و انسان فقط باید در برابر خدا تسلیم گردد و از او کمک بجوید چیزهای اساسی دیگر را نیز مطرح می‌سازد. خداپرستی از یک‌جهت یعنی خدا گونه زیستن و در نظام توحیدی حرکت کردن است.

 

شناخت خدا و پرستش او و ایمان به خدا هدف اصلی و اساسی نظام اعتقادی اسلام است. هدف‌های تربیتی اسلام مانند تقوا، عدالت‌خواهی، دانش جوئی، خرد دوستی، ایثار و ازخودگذشتگی عالی‌ترین هدف‌هایی هستند که نه‌تنها موجبات رشد و کمال انسان را در حیات فردی فراهم می‌سازند، بلکه باعث رشد حیات جمعی نیز می‌شوند. از سوی دیگر، خداشناسی و پرستش خدا بنیان استواری است که نه‌تنها حرکت دائمی انسان را به‌سوی کمال و رشد تضمین می‌کند، بلکه به صورتی اطمینان‌بخش جلوی انحراف فرد و جمع را نیز می‌گیرد.

 

آنکه به خدا می‌پیوندد از پلیدی‌ها، بیدادگری‌ها، هوی و هوس یا تمایلات بی‌ارزش و از خودخواهی‌ها خود را می‌رهاند. او تسلیم خدا می‌شود و خود را از شر طاغوت‌ها و از نفوذ قدرت‌های اهریمنی آزاد می‌سازد.

 

انگیزه‌ی رفتار فرد خداشناس فقط نزدیک شدن به خدا و در مسیر توحید گام برداشتن است؛ بنابراین او آنچه را که انجام می‌دهد و چون راه خدا به نحو کامل خیر و صلاح انسان‌ها را در بردارد، روی این زمینه اعمال او ضامن سعادت خود و دیگران می‌باشد. (شریعتمداری،۱۳۸۸: ۱۲۹ ـ ۱۲۸)

 

هدف غایی تعلیم و تربیت ازنظر اسلام، این است که آدمی به کمال نهایی خود که قرب خدای متعال است نائل شود. به‌عبارت‌دیگر هدف غایی، قرب به ذات مقدسی است که دربرگیرنده‌ی جمیع صفات جمالیه و کمالیه است، حقیقتی بی‌نهایت و کامل و مطلق که شایسته است در متن زندگی آدمیان حضور یابد و همه‌ی فعالیت‌های آنان به‌سوی او معطوف گردد و محور همه‌ی افعالش باشد. در تعلیم و تربیت اسلامی حرکت و هدایت آدمی به‌سوی خیر اعلی و مقصد نهایی و در صراط مستقیم عبودیت حضرت حق، تسهیل می‌شود. تا آدمی در پرتو ایمان و عمل صالح و عمل به‌حق و صبر، گردنه را درنوردد و موانع کمال را یکی بعد از دیگری پشت سر گذارد.

 

از آیات قرآن کریم به‌روشنی برمی‌آید که مرجع و منتهی و غایت حرکت آدمی، به‌سوی خدای سبحان است. «وإلی اللهِ تُرجَعُ الأُ مُورُ» همه‌ی امور به خدا بازمی‌گردد. (بقره:۲۱۰). (شکوهی،۱۳۸۷:۳۹)

 

 



:: بازدید از این مطلب : 47
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : جمعه 26 شهريور 1400 | نظرات ()
نوشته شده توسط : رسول

 

 

ازجمله مسائل مهم برنامه‌ریزی آموزشی و تربیتی، تعیین اهدافی است که کوشش‌ها و فعالیت‌های آموزشی و پرورشی باید معطوف به آن‌ها باشد. کسانی که به نحوی با تعلیم و تربیت، سروکار دارند باید نسبت به اهداف تربیتی آگاه باشند. اگر از این آگاهی برخوردار باشند، نقطه‌ی شروع فعالیت‌های تربیتی و سمت‌وسوی این حرکت را با بصیرت بر خواهند گزید و اهداف تربیتی، نقطه‌ی شروع و جهت فعالیت را به آن‌ها نشان خواهد داد. (شریعتمداری،۱۳۸۸: ۶)

 

دکتر شریعتمداری در کتاب «جامعه و تعلیم و تربیت» برخی نقش‌های اهداف تربیتی را برشمرده است:

 

۱ ـ هدف‌های تربیتی جهت تجربیات، فعالیت‌ها، مطالعات و بحث‌های معلم و شاگرد را تعیین می‌سازند.

 

۲ ـ هدف‌های تربیتی نقطه‌ای را که کلیه‌ی افراد در فعالیت‌های آموزشی و پرورشی به آن توجه دارند مشخص می‌سازند.

 

۳ ـ هدف‌های تربیتی کوشش‌های افراد و گروه‌های شاگردان و معلمان را هماهنگ می‌سازد.

 

۴ ـ هدف‌های تربیتی معلمان و شاگردان را برای شرکت در فعالیت‌های متنوع تربیتی تحریک می‌کنند.

 

مقاله - متن کامل - پایان نامه

 

۵ ـ هدف‌های تربیتی اساس ارزش سنجی پیشرفت بر شاگردان و افراد را تشکیل می‌دهند. (شریعتمداری،۱۳۸۸)

 

پیش‌بینی و تعیین اهداف تعلیم و تربیت، نتایج و آثار مهمی در بردارد که به برخی از آن‌ها اشاره می‌کنیم:

 

۱ ـ وقتی اهداف تعلیم و تربیت معلوم باشد، مربیان می‌توانند روش‌ها و ابزار مناسب برای غلبه بر موانع تربیت را شناسایی و فراهم کنند.

 

۲ ـ اگر اهداف، پیش‌بینی‌شده باشد و متصدیان امور تعلیم و تربیت از آن‌ها آگاه باشند، میان فعالیت‌های آن‌ها هماهنگی وجود خواهد داشت نه آنکه برای مثال میان برنامه ریزان آموزشی و مؤلفان کتب درسی از یک‌سو، مدیران و معلمان و مربیان مراکز آموزشی از سوی دیگر وحدت رویه و هماهنگی وجود نداشته باشد؛ چنان‌که در بعضی از نظام‌های آموزشی و به‌خصوص در بعضی مقاطع، این ناهماهنگی کاملاً مشهود است. برنامه ریزان و مؤلفان، برنامه‌هایی به تصویب می‌رسانند و کتاب‌هایی تألیف می‌کنند که در عرصه‌ی عمل و اجرا کم‌تر کارایی دارند.

 

۳ ـ وقتی اهداف، به‌صورت شفاف و گویا برای متصدیان مشخص باشد، انگیزه و علاقه و تحرک بیشتری برای دستیابی به هدف‌دارند. نامعلوم بودن هدف، موجب سردرگمی و بی‌رغبتی به کار و کندی فعالیت آموزشی می‌شود.

 

۴ ـ اگر اهداف، به‌طور برجسته معلوم و مشخص باشد، ارزیابی میزان پیشرفت متر بی، آسان‌تر خواهد بود؛ زیرا وقتی هدف معلوم باشد میزان موفقیت با آن سنجیده خواهد شد و از همین طریق می‌توان کاستی‌های یک نظام آموزشی یا توفیق آن را موردبازنگری قرارداد. (روحانی نژاد،۱۳۸۹: ۲۵ ـ ۲۴)

 

بعضی از متخصصان، توجه به هدف را که مستلزم مشخص بودن آن است در تعریف تعلیم و تربیت گنجانده و گفته‌اند: «تعلیم و تربیت فعل و انفعالی است میان دو قطب سیال که مسبوق به اصلی و متوجه به هدفی و مستلزم طرح نقشه‌ای باشد».

 

واقعیت این است که تعلیم و تربیت، کاری بسیار پیچیده و به تعبیر بعضی ناشناخته و بسیار دقیق و دشوار است. لازمه‌ی این کار، هماهنگی میان همه‌ی فعالیت‌ها و اقدام‌های تربیتی است. این هماهنگی درگرو وحدت هدف و مشخص بودن غایت تربیت است.

 

هم باید اهداف متوسط، مشخص باشد و هم هدف عالی و نهایی؛ زیرا معین بودن هدف غایی و اهداف واسطه‌ای، وسیله‌ی مناسبی برای ایجاد هماهنگی و شرط لازم امکان ارزشیابی نتایج فعالیت‌ها است. البته آگاهی از نیازهای واقعی متر بی و موقعیت او و نیز آشنایی با اصول و مبانی تعلیم و تربیت ضروری است و بدون آن، وصول به هدف عالی و غایی ممکن نیست. (شکوهی،۱۳۷۸: ۳۴).

 

 

تطبیق اهداف تعلیم و تربیت باهدف زندگی

 

هدف زندگی هماهنگ ساختن رفتار و عملکرد انسان با ساختار وجودی اوست. این ساختار دربردارنده‌ی عوامل فطری است. عدم رعایت قالب‌های فطری انسان به‌منزله‌ی انحراف از مسیر فطری زندگی اوست. انسان با اتخاذ تدابیر لازم در نظام تعلیم و تربیت و با توجه به تغییرات زمانی و مکانی و دیگر مقتضیات زندگی روزمره، تلاش می‌کند در این مسیر فطری حرکت کند و برای نیل به هدف زندگی، برنامه‌های تربیتی خود را با آن هماهنگ سازد. پس می‌توان گفت بین هدف زندگی و اهداف تعلیم و تربیت در نظام آموزشی، نوعی رابطه‌ی مستحکم برقرار است. به این معنا که هدف غایی در تعلیم و تربیت، همان هدف زندگی است که انحراف از آن باعث می‌شود فرد به مقتضیات فردی خود نرسد و از تعلیم و تربیت صحیح نیز بی‌بهره بماند. (پژوهشکده حوزه و دانشگاه،۸:۱۳۸۱)

 

 



:: بازدید از این مطلب : 49
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : جمعه 26 شهريور 1400 | نظرات ()
نوشته شده توسط : رسول

حیات طیبه از دیدگاه فیلسوفان و متفکران مسلمان

 

تفسیر حیات معقول از دیدگاه علامه محمدتقی جعفری

 

علامه جعفری در توصیف حیات معقول یا به عبارتی «حیات آن‌چنان‌که باید باشد» ابتدا به آیاتی از قرآن کریم که به این نوع حیات اشاره دارد می‌پردازند. ازجمله‌ی این آیات می‌توان به آیه‌ی ۹۷ سوره نحل اشاره کرد که می‌فرماید: «من عمل صالحا من ذکر او انثی فلنحیینه حیاه طیبه»(هر کس از مرد یا زن عمل صالح انجام دهد، او را با “حیات پاکیزه” (که همان حیات معقول است) احیاء می‌کنیم.) و یا در آیه‌ی ۱۶۲ سوره‌ی انعام می‌فرماید: «یثبت الله الذین آمنوا بالقول الثابت فی الحیات الدنیا و فی الاخره (خداوند کسانی را که ایمان آورده‌اند، با قول ثابت در حیات دنیوی و اخروی ثابت می کند.)

 

علامه جعفری در توضیح این آیه بیان می‌کنند که این‌یک مختص اساسی “حیات معقول” است که زندگی آدمی بر مبنای اصول و قوانین عقلانی ثابت بوده باشد و وحدت تکاملی حیات و شخصیت در مجرای دگرگونی‌ها و تغییرات رو بنائی محفوظ و ثابت بماند این ثبات و پایداری بدون تکیه‌بر آن اصول و قوانین امکان‌ناپذیر است.

 

با نظر به مجموع اوصاف مثبت و سازنده‌ی انسانی و با توجه به نتایج عینی زندگی حیوانی انسان‌ها در گذرگاه قرون و اعصار و با دقت در شور و اشتیاق سوزان خردمندان و هشیاران و با در نظر گرفتن عظمت‌های رشد یافتگان تاریخ می‌توان «حیات معقول» را به‌این‌ترتیب تعریف کرد که؛ حیات معقول عبارت است از: «حیات آگاهانه‌ای که نیروها و فعالیت‌های جبری و جبر نمای زندگی طبیعی را با برخورداری از رشد آزادی شکوفان در اختیار، در مسیر هدف‌های تکاملی نسبی تنظیم نموده، شخصیت انسانی را که تدریجاً در این گذرگاه ساخته می‌شود، وارد هدف اعلای زندگی می کند این هدف اعلا شرکت در آهنگ کلی هستی وابسته به کمال برین است.»

 

علامه محمدتقی جعفری حیات معقول را دارای دو عنصر مهم می‌دانند. یکی «حیات آگاهانه» یعنی آگاهی از خویشتن؛ به این معنی که هیچ انسانی نمی‌تواند ادعای برخورداری از “حیات معقول” نماید مگر اینکه از هویت و اصول و ارزش‌های حیات خویش آگاه بوده باشد. به همین دلیل است که دین اسلام همواره درباره‌ی تحصیل آگاهی به خویشتن تأکید می‌کند.

 

عنصر دوم حیات معقول شامل تنظیم نمودن نیروها و فعالیت‌های جبری و شبه جبری زندگی طبیعی در مسیر هدف‌های تکاملی است.

 

“حیات معقول” از مرحله‌ی رهایی شروع می‌شود و از آزادی عبور می‌کند در مرحله‌ی والای اختیار شکوفا می‌شود. (جعفری،۱۳۶۰)

 

تعلیم و تربیت در حیات معقول

 

با این توصیف از حیات معقول علامه جعفری معتقد است که تعلیم و تربیت در “حیات معقول” عبارت است از تقویت عوامل درک و فراگیری واقعیات حیات اصیل و تحریک نونهالان جامعه برای انتقال تدریجی از “حیات طبیعی محض” به ورود در “حیات معقول”.

 

پایان نامه

 

ایشان بیان می‌دارند که وقتی می‌گوییم: وظیفه‌ی اساسی تعلیم و تربیت عبارت است از انتقال دادن کودکان و جوانان و حتی میان‌سالان و بزرگ‌سالان از حیات طبیعی محض به حیات معقول، مقصود این نیست که به‌وسیله‌ی تعلیم در دو یا سه روز از کودک هفت‌ساله یک ابن‌سینا به وجود بیاوریم. بلکه مقصود ما این است که باملاحظه‌ی شرایط و اصول علمی تعلیم و تربیت، این حقیقت را برای انسان‌هایی که روی آنان کار سازندگی انجام می‌گیرد تلقین کنند که آنچه به‌عنوان واقعیت قابل‌آموزش یا پرورش به آنان عرضه می‌شود، یکی از مختصات خود آنان است. به عبارتی وظیفه‌ی اساسی تعلیم و تربیت در”حیات معقول” این است که از راه آگاهی صحیح از وضع روانی انسان‌های مورد تعلیم و تربیت هر حقیقتی شایسته که برای فراگیری القاء می‌شود، انسان متعلم و مورد تربیت آن را یکی از پدیده‌های ذات خود احساس کند، چنانکه غذا و آشامیدن آب را ضرورتی برای احساس ذاتی بودن گرسنگی و تشنگی خود می‌داند.

 

اگر تعلیم و تربیت غیرازاین باشد و اشخاص مورد تعلیم و تربیت، حقایقی را که برای آنان طرح و تلقین می‌شود بیرون از ذات خود تلقی نموده و استعدادها و نیروهای درونی خود را نادیده بگیرند و تدریجاً آن‌ها را سرکوب کنند مانند لوحه‌ی ناآگاه و بی‌اختیاری خواهد بود که هرلحظه‌ای یک‌قلم بیگانه خطی یا شکلی روی آن می‌کشد. (جعفری،۱۳۶۰)

 

حیات حقیقی انسان از منظر جوادی آملی

 

بر پایه‌ی آیات قرآن کریم انسان‌ها حقوقی دارند که مهم‌ترین آن‌ها حق حیات است، زیرا حفظ سایر حقوق در پرتو حقّ حیات صورت می‌گیرد. حیات در فرهنگ قرآن با حیات در فرهنگ‌های بشری متفاوت است.

 

توضیح اینکه انسان‌ها سه دسته‌اند: برخی تنها «حیات نباتی» دارند و مانند نهال، هدف وهمتی جز تغذیه و نمو خوب بدنی و نو پوشیدن ندارند. چنین افرادی گرچه دارای ادراک غذا، فربهی و… هستند؛ ولی از هرگونه گرایش‌های اجتماعی، مقام و جاه بی‌بهره‌اند؛ چه رسد به علوم و معارف.

 

بعضی از حیات گیاهی و حیات حیوانی برخوردارند و به عواطف، حب و بغض، شهوت، غضب، جاه‌طلبی و مقام‌خواهی خویش سرگرم‌اند. راهنمای قوای علمی و عملی اینان، وهم و خیال است؛ نه عقل و نقل (وحی)، ازاین‌رو مقام‌خواهی و ارادت و کراهت‌های قلبی آن‌ها بر محور وهم و سنت‌های قومی و جاهلی آنان است؛ نه عقل و سنت‌های الهی. اینان در حیات حیوانی مانده و ازاین‌رو نکوهش شده‌اند: (اُولئِک کالأنعامِ بَل هُم أضَلُّ اُولئِک هُمُ الغافِلون). (سوره اعراف، آیه ۱۷۹)

 

برخی که کم شمارند از حیات انسانی نیز برخوردارند. آنان همه شئون علمی و عملی خود را باعقل نظری و عملی و وحی آسمانی تنظیم می‌کنند. قرآن کریم تنها این گروه را زنده می‌داند، زیرا قرآن از موحّد به زنده‌یاد می‌کند و کافر را برابر او قرار می‌دهد؛ یعنی انسان یا زنده است یا کافر: (لِینذِرَ مَن کانَ حَیاً ویحِقَّ القَولُ عَلَی‌الکافِرین)(سوره یس، آیه ۷۰)

 

 

و این تقابل، نشانِ زنده‌بودن موحد و مرده بودن کافر است، حاصل اینکه مهم‌ترین حقِ انسان، حقِ حیات انسانی است و حیات انسانی در فرهنگ قرآن ایمان و اعتقاد به خدا و آشنایی به معاد و علوم و معارف الهی است که از آن به «حیات طیب» یاد می‌کند: (مَن عَمِلَ صالِحاً مِن ذَکرٍ أو اُنثی وهُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحیینَّهُ حَیاهً طَیبَهً)(سوره نحل، آیه ۹۷) و امیرمؤمنان حضرت علی (علیه‌السلام) درباره آن فرمود: «التوحید حیاه النّفس». (جوادی آملی،۱۳۸۸: ۵۸۷)

 

نگاه قرآنی در تعریف و تبیین حیات حقیقی انسان به‌گونه‌ای است که او را به سعادت رهنمون و از معاطبه شقاوت رهایی می‌بخشد، زیرا هیچ عاملی جز دینْ موصلِ مقصد غایی او نیست.

 

از منظر اسلام، ماهیت و حقیقت حیات به حرکات و سکنات ظاهری انسان، مفهوم حقیقی برای حیات نیست، بلکه حیات حقیقی از جامعیتی برخوردار است که از زوال مبرّاست. قرآن به پیروان خود می‌آموزد که از نگاهِ محدودِ ظاهری به حیات پرهیزکرده و با اندیشه واقع‌بینانه به آن بنگرند. حیات بدین معنا نیست که آدمی چند صباحی در نشئه طبیعت چون گیاهان و حیوانات حرکت و احساسی داشته باشد و با سپری ساختن روزگار، پرونده حیات او بسته شود، بلکه این نازل‌ترین مرتبه حیات و لازمِ حیات حقیقی اوست. انسان در این مرتبه حیات دارد؛ لیکن حیات حقیقی او این نیست. وی زنده است به حیات حسی و خیالی؛ امّا مرده است به حیات عقلی و معنوی. (جوادی آملی،۱۳۸۹: ۱۷۱)

 

بر همین اساس، قرآن کریم با دقیق‌ترین تعبیرها همین انسان‌های زنده جوامع بشری را به حیات دعوت می‌کند. اگر حقیقت حیات همین تحرّک و تنفّس و گذراندن روزگار با اشتغال به امور مختلف فردی و اجتماعی بود، چه لزومی داشت خداوند بشر را با چنین پیامی به حیات فراخواند: (یا أیهَا الَّذینَ آمَنُوا استَجیبوا لِلّهِ ولِلرَّسولِ إذا دَعاکم لِما یحییکم) ای کسانی که ایمان آورده‌اید، اجابت کنید دعوت خدا و رسولش را، هنگامی‌که شمارا دعوت می‌کنند به‌سوی آنچه به شما حیات می‌بخشد. (سوره انفال، آیه ۲۴)

 

این نکته با بداهت عقلی روشن و ثابت است که مراد از حیات در این آیه، حیات ظاهری و جسمانی نیست، زیرا مخاطب آیه کسانی هستند که از این حیات برخوردارند. این مرحله از زندگی امری پوشیده نیست تا ادراک آن برای عده‌ای مبهم باشد. اگر مقصود از حیات همین معنای ظاهری و سطحی آن بود، نیازی به بیان نداشت، پس هر عقل سلیمی حکم می‌کند که مراد از آیه مزبور معنایی دقیق‌تر و ظریف‌تر از زندگی یعنی حیات حقیقی انسان بر مبنای اندیشه و ایمان به خداست که در جهت هدف منطقی و متعالی قرارگرفته است.

 

تحصیل این حقیقت جز از راه علم، ایمان و عمل صالح میسور و مقدور کسی نیست و این همان حیات طیبه‌ای است که خداوند مؤمنان را بدان وعده داده است: (مَن عَمِلَ صَالِحاً مِن ذَکرٍ أو اُنثی وهُوَ مُؤمِن فَلَنُحیینَّهُ حَیاهً طَیبَه)؛ هرکس از مرد و زن عمل صالح انجام دهد درحالی‌که اهل ایمان باشد، پس البته او را زنده داریم به زندگانی پاکیزه. خلاصه، حیات حقیقی انسان به زندگی مادی محدود نیست، آن‌گونه که برخی منکران مبدأ و معاد می‌پنداشتند و در مقابل پیامبر صلی‌الله علیه و اله و سلم می‌گفتند: (وقالوا ما هِی إلاّحَیاتُنَا الدُّنیا نَموتُ ونَحیا)(سوره جاثیه، آیه ۲۴) (إن هِی إلاّحَیاتُنَا الدُّنیا نَموتُ ونَحیا وما نَحنُ به مبعوثین). (سوره مؤمنون، آیه ۳۷)

 

خداوند سبحان در مقابل چنین اوهام و خیالات خام از مفهوم حیات پرده برداشت و فرمود: (وما هذِهِ الحَیاهُ الدُّنیا إلاّ لَهؤ ولَعِب وإنَّ الدّارَ الآخِرَهَ لَهِی الحَیوانُ لَو کانوا یعلَمون)(سوره عنکبوت، آیه ۶۴)

 

حیات حقیقی انسان حیاتی است که سیر آن در جهت اهداف اخروی قرارگرفته و پرده‌های حجاب اوهام را که حائل میان ظاهر و باطن است کنار زده و برمدار حقیقت هستی قرار گیرد. اسلام خواسته است که انسان را افزون بر یادآوری به جسم و برآورده ساختن نیازهای جسمانی، به اصل و حقیقت خویش آشنا سازد و به تلاش در استکمال آن وادارد. (جوادی آملی،۱۳۸۹: ۱۷۳ ـ ۱۷۲)



:: بازدید از این مطلب : 55
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : جمعه 26 شهريور 1400 | نظرات ()
نوشته شده توسط : رسول

حیات طیبه در لغت و اصطلاح

 

الف) مفهوم حیات:

 

واژه‌ی حیات از ریشه‌ی «حیّ» در مقابل میّت و به معنای زندگی و زیست است و در مقابل «موت» و «ممات» به معنای مرگ و مردن به کار می‌رود و نیز در معنای قوه‌ی نامیه‌ی موجود در نبات و حیوان و قوه‌ی حس کننده، قوه‌ی عاقله و روز واپسین هم استعمال شده است. راغب در مفردات حیات را به معنای نیروی حس کننده و حساس، قوه و نیروی عمل‌کننده عاقله می‌داند… (راغب اصفهانی، واژه‌ی حی)

 

پایان نامه

 

در معجم الوسیط حیات به معنای رشد، نمو، بقا، منفعت، سود زندگانی، چیزهایی که جانداران و جمادات را از هم جدا می‌کند؛ می‌باشد. (بند ریگی،۱۳۸۴)

 

در «التحقیق فی کلمات القرآن» اصل ماده حیات یکی و ضدش مرگ دانسته شده و از آثار آن به تحرک اشاره‌کرده است. (دیسناد، به نقل از مصطفوی،۱۳۶۰: ۳۳۷)

 

 

 

 

 

 

 

ب) مفهوم طیب:

 

واژه‌ی «طیب» در برابر کلمه‌ی «خبیث» به معنای پاکیزه، پاک و دل‌چسب و طبع پسندی است. راغب می‌گوید: «طیب در اصل چیزی است که حواس و نفس آدمی از آن لذت ببرد.»(راغب اصفهانی، المفردات)

 

بنابراین به هر چیزی که از آلودگی ظاهری و درونی، پاک باشد و خوشایند و دل‌نشین و طبع پسند است «طیب» می‌گویند. طیب، بر وزن فعل است و الطیب صفت می‌باشد و متضاد پلید است.

 

 

طیب به معنای دل‌چسبی، طبع پسندی یعنی دل‌چسب و طبع پسند شد. اصل آن طیب است که حواس از آن لذت می‌برد. (قرشی،۱۳۷۸)

 

حسینی دشتی طیب را به معنای بوی خوش، پاک و پاکیزه و طاهر می‌داند. طیب به معنای دور بودن از هرگونه ناپاکی، هر چیزی که از آلودگی ظاهری و باطنی به دور باشد و خود نیز خوشایند و شایسته باشد، است. (فرزند وحی و رحیمی،۱۳۹۰)

 

به عبارتی طیب ضد خبیث است و در معانی زیر به‌کاررفته است:

 

۱ ـ صاحب پاکی و به انسان طیب گفته‌شده ازآن‌جهت که از رذایل و اعمال زشت منزه شده است و خود را به اخلاق پسندیده و اعمال نیک آراسته است. (الخوری الشرتونی البنانی، ج ۳: ۴۰۸)

 

۲ ـ طیب وقتی صفت طعام قرار گیرد، دارای معانی زیر است: الف: لذیذ ب: آنچه شارع حلال کرده است. ج: پاکیزه د: آنچه برای بدن ضرر نداشته باشد.

 

۳ ـ طاهر و پاک، در بسیاری از موارد در این معنا استعمال شده است. (ابن منظور، ج ۱: ۵۶۳)

 

۴ ـ طیب وقتی صفت مال قرار می‌گیرد، به معنای مالی است که از هر نقص، عیب و آفات پاک است؛ و باید توجه داشت که معنای اولیه واصلی طیب نیز به همین معنا است که بعداً خداوند از آن به‌عنوان صفت مالی که حلال است، یادکرده است. (الخوری الشرتونی البنانی، ج ۳: ۴۰۸)

 

۵ ـ پاک شدن از شرک و از همین جهت صفت شهر مدینه قرارگرفته است. (الطربحی، مجمع البحرین، ج ۲)

 

۶ ـ کسی که فریب نمی‌دهد و عهد و پیمانش را نمی‌شکند. زمانی که صفت سببی (بنده) قرار می‌گیرد. (ابن منظور، همان)

 

ابعاد و مراتب حیات طیبه

 

حیات پاک در اصطلاح اسلامی، نوعی زندگی است که انسان در ارتباط باخدا به آن دست می‌یابد و با دست یافتن به آن، در همه‌ی ابعاد وجودی خود از پلیدی برکنار خواهد بود. دکتر باقری این ابعاد را شامل جسم، اندیشه و اعتقاد، میل، اراده و عمل می‌داند؛ و هر یک از این ابعاد را توضیح می‌دهد.

 

نخستین بعد حیات پاک، عرصه‌ی جسم است. دست یافتن به این جنبه از حیات پاک، درگرو آن است که قابلیت‌ها یا مهارت‌ها و عادت‌های مربوط به تأمین پاکیزگی، سلامت و قوت در فرد فراهم گردد.

 

دومین بعد حیات پاک، اندیشه و اعتقاد درست در خصوص مبدأ و غایت جهان است. دست یافتن به این جنبه از حیات پاک، مستلزم آن است که فرد با اندیشه ورزی، دانش و فهمی نسبت به آموزه‌های جهان و شناختی نسبت به دین به دست آورد. این امر متضمن آن است که فرد این آموزه‌ها را نه به‌صورت القا و تلقین بلکه به نحو مدلل دریافت نماید.

 

سومین و چهارمین بعد حیات پاک، گرایش و اراده‌ی معطوف به خیر است. نیل به این ابعاد، درگرو شکل‌گیری منش اخلاقی در فرد است. به‌عبارت‌دیگر، این امر مستلزم فراهم آمدن قابلیتی در فرد، برای ضبط و تدبیر تمایلات درونی و ملازمت با معیارهای اخلاقی است.

 

پنجمین بعد حیات پاک، عمل صالح فردی و جمعی است که در تأمین غنا، عفت، عدالت و رأفت تحقق می‌یابد. تأمین این ویژگی‌ها خود مستلزم فراهم آوردن زمینه‌های معینی است.

 

سرانجام بعد ششم حیات پاک، ناظر به جنبه‌ی زیبایی‌شناختی آن یعنی نیل به ذائقه‌ی حساس و توانایی زیباشناختی است. نیل به این مقصود، درگرو آن است که قابلیت درک و تمییز میان امور زشت و زیبا در فرد، فراهم گردد و به‌علاوه گرایش به امر زیبا در وی نیرومند شود. (باقری،۱۳۸۹: ۱۳۲ ـ ۱۳۱)

 

راه‌های دستیابی به حیات طیبه ازنظر قرآن و روایات

 

رسول خدا (ص) همه‌ی انسان‌ها را به حیات فراخوانده است و حیات موردنظر پیامبر (ص) نیز حیات دینی است یعنی حیاتی که رهاورد دین است و در سوره‌ی مبارکه نحل از آن به «حیات طیبه» تعبیر شده است. اینک این پرسش مطرح است که راه دستیابی به چنین حیاتی چیست و چگونه می‌توان بدان نائل شد؟

 

قرآن کریم راه وصول و نیل به حیات طیبه را نیز بیان کرده است. در آیه‌ی ۹۷ سوره‌ی نحل از دو عامل اساسی نام می‌برد: ایمان به خدا و عمل صالح؛ یعنی هر کس کار صالح بکند ـ خواه مرد و یا زن ـ و مؤمن باشد خدای متعال به او حیات طیب و پاکیزه عطا می‌کند؛ بنابراین برای وصول به حیات طیب دو زمینه و حسن لازم است: نخست حسن فعلی (عمل صالح) و دوم حسن فاعلی (ایمان). به عبارتی کار خوب ریشه گرفته در باور خوب. بر همین مبنا اگر کسی مؤمن باشد ولی عمل خوب و صالح نداشته باشد و به ایمان بدون عمل اکتفا نماید و یا برعکس باشد یعنی کار خوب و صالح انجام دهد ولی ایمان نداشته باشد به حیات طیبه راه نمی‌یابد. منظور از «ایمان» نیز ایمان به مبدأ و معاد و اعتقاد به خدا و قیامت است، چنانکه در آیه‌ای در کنار ایمان به خدا ایمان به معاد نیز ذکرشده است. «إنَّ اَلَّذین آمَنُوا وَ اَلَّذینَ هادُوا وَ النَصری وَ اَلصابِئینَ مَن آمَنَ بِالله ِ وَ الیَومِ الاخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُم اَجرُهُم عِندَ رَبِّهم وَ لا خَوفٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُونَ. (در حقیقت کسانی که [به اسلام] ایمان آورده و کسانی که یهودی شده‌اند و ترسایان و صائبان، هر کس به خدا و روز قیامت ایمان داشت و کار شایسته کرد، اجرشان را پیش پروردگارشان خواهند داشت و نه بیمی بر آنان است و نه اندوهناک خواهند شد.)(بقره:۶۲) منظور از عمل صالح نیز در قرآن کریم، عملی است که مطابق با وحی و آموزه‌های دین است. (دیسناد،۱۳۸۸:۲۱)

 

ایمان و دیگر حالات روانی مثبت که عامل رشد انسانی است، بدون عمل نتیجه مطلوبی نخواهد داشت و تنها زمانی ثمربخش خواهد بود که به عمل درآید. از طرف دیگر عمل بدون معرفت و ایمان یک پدیده بی‌اساس است؛ بنابراین در دین اسلام عمل بدون معرفت و ایمان، همان مقدار بی‌نتیجه است که معرفت بدون ایمان و عمل. خداوند متعال در قرآن کریم هشتادوهفت بار ایمان را در کنار عمل صالح ذکر کرده است. در روایات معصومین نیز ملازم بودن ایمان در کنار عمل صالح بارها مورد تأکید قرارگرفته است. ازجمله حضرت علی (ع) در این مورد می‌فرماید: ایمان و عمل دو برادرند که باهم‌اند از یکدیگر جدا نمی‌شوند و خداوند عزوجل یکی از آن دورا قبول نمی‌کند مگر با دیگری. (فرزند وحی و رحیمی، ۱۳۹۰: ۴۱)



:: بازدید از این مطلب : 53
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : جمعه 26 شهريور 1400 | نظرات ()